نشر این خبر با یاد ناشر"سرزمین جاوید" شایسته است
چرايي ناكامي اصلاحطلبان در كل كشور و اصولگرايان در تهران
پيروزي شكننده هر دو جناح
اين روزها درحاليكه مردم بسياري از حوزههای انتخابي سراسر كشور اكثريتي از نمايندگان اصولگرا را روانه قوه مقننه كردند اما لیست موسوم به ائتلاف اصولگرایان در تهران شکست خورد و اكثريت قابل توجهي از آراي تهرانيها به ليست اصلاحطلبان واريز شد.
چرایی این تفاوت آرا در تهران نسبت به سایر مناطق را در آن شرایط میتوان به دلایل و عوامل مختلفی نسبت داد. بافت جمعیتی - سیاسی - فرهنگی تهران، تفاوت مطالبات اجتماعی در این شهر نسبت به سایر شهرها و بالاخص هدفگذاری و رویکرد اصولگرايان موجب شد تا حمایت سیاسی در تهران نسبت به اصلاحطلبان بيشتر شود.
به نظر ميرسد كه اين شكست سياسي نبوده بلكه فرهنگي و تمدني است. تهران شهری است با انبوهی از جمعیت متعلق به طبقه متوسط جدید شهری، پیچیده در سبک زندگی شبهمدرن با مطالبات شبه روشنفکرانه. چه بر مبنای مفهوم «طبقه و قشر» تحلیل کنیم و چه مبتنی بر مفهوم «سبک زندگی»، آنچه روشن است سطح توقع مردم پايتخت به دليل برخورداري از امكانات بيشتر نسبت به شهرستانها متفاوت است تا جايي كه به نظر ميرسد تهرانيها دغدغه كمتري براي توجه به معيشت و اشتغال و رفاه عمومي دارند و بيشتر به مسائل فرهنگي و آزاديهاي اجتماعي ميانديشند.
به خصوص جوانان رایاولی و زنان به عنوان پیشقراولان تحول در ادراک هویتی و فرهنگی، ترجیح میدهند بيشتر به مسائل مطرح شده بپردازند تا معيشت عمومي كه شايد مطالبه كشوري باشد.
به گفته كارشناسان سياسي اصلاحطلبی برای مردم تهران نه یک گرایش سیاسی که مجموعهای از نشانهها و معانی فرهنگ نوگرایانه و مدرن است.
بنابراین هشدار اصلی این است که اصولگرایان از یک رقیب سیاسی شکست نخوردهاند بلکه این کنش سیاسی تجلی یک سبک زندگی است. تفاوت معنادار رفتار سیاسی مردم قم با مردم تهران در این انتخابات به فهم این اتفاق کمک میکند.
اصلاحطلبان همچنان ناكام
در همين حال برخی رسانههای اصلاحطلب که تقریباً از نتیجه انتخابات سراسری مایوس شدهاند، تلاش دارند تا نظیر انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ با هیاهو و ایجاد فضای هیجانی درباره آرای تهران، نوعی ذهنیت پیروزمندانه در بدنه اجتماعی خود ایجاد کنند و اگرچه در شرایط کنونی توان و ظرفیت اقدامات خیابانی را ندارند اما تلاش میکنند تا در فضای مجازی چنین ذهنیتی را در قالب مطالب، تصاویر، کلیپها و... تا حد امکان گسترش دهند.
اما حقیقت این است که این پیروزی مجازی صرفاً در همان فضای مجازی و برای چند روزی کاربرد دارد و در عالم واقع آنچه نصیب اصلاحطلبان و برخی به ظاهر حامیان دولت شده چیزی جز ناکامی قابل توجه و شکستی غیرقابل باور نیست. چراکه اگر هدف غایی هر انتخابات را به دستگیری سکان اداره یک نهاد (مثل مجلس شورای اسلامی یا مجلس خبرگان) در نظر بگیریم، جریان اصلاحطلب و دولت در این انتخابات قاطعانه ناکام مانده است. مجلس خبرگان که جای خود دارد، برای اولین بار در تاریخ بعد از انقلاب است که یک دولت مستقر در نخستین دوره خود نتوانسته است گفتمان مجلس را با خود همراه سازد. حال اگر عدهای بخواهند نام چنین ناکامی بزرگی را پیروزی بگذارند، منطقی جدید و البته عجیب و غریب است!
حقیقت این است که حوزه انتخابیه تهران گرچه از منظر سیاسی حالتی نمادین داشته و به لحاظ تعداد منتخبان، میتواند بر وزن جریانات موجود در مجلس تاثیر بگذارد اما با شرایط موجود حتی اگر تمامی سی نماینده تهران نیز از لیست حامیان دولت وارد مجلس دهم شوند، با توجه به گرایش اصولگرایانه اکثریت منتخبان حوزههای دیگر، تاثیری جدی در گفتمان غالب بر این مجلس نخواهد داشت.
کمااینکه به عنوان مثال در همین دوره گذشته (مجلس نهم) به رغم اینکه اکثریت نمایندگان تهران از یک گرایش سیاسی بودند اما بخش عمدهای از آنان در دسته بندیهای داخل مجلس در فراکسیونی قرار داشتند که به لحاظ عددی اقلیت محسوب میشد. حتی با شکلگیری پدیدهای به نام نماینده تهرانی و شهرستانی - فارغ از درستی و نادرستی آن - کرسی ریاست بخش زیادی از کمیسیونهای مجلس که به صورت سنتی در اختیار چهرههای مشهور نماینده تهران بود، به دیگران تعلق گرفت.
براساس برآوردهای دقیق، ترکیب هر دوره مجلس در دوره بعد حدوداً تا دوسوم تغییر میکند و حتی اگر گرایش گفتمانی دو دوره مجلس نظیر هم باشد، ترکیب نمایندگان تا هفتاد درصد متفاوت است. با توجه به این که بخش عمدهای از کاندیداهای ائتلاف اصولگرایان در تهران در این دوره انتخابات، نمایندگانی بودند که بسیاری از ایشان در مجالس هفتم، هشتم و نهم حضور داشتهاند و فارغ از تواناییها و قابلیتهای آنان، تغییرشان در مجلس دهم چندان غیرطبیعی نیست. کمااینکه برخی چهرههای نامدار و پرسابقه مجالس گذشته در حوزههای انتخابیه غیر از تهران نیز نتوانستند آرای محکمی از موکلان خود کسب کنند.
این موضوع در گذشته نیز اتفاق افتاده است و در انتخابات مجلس ششم، لیست جامعه روحانیت مبارز در تهران که در آن چهرههای برجستهای چون هاشمیرفسنجانی، حسن روحانی، موحدیکرمانی و... حضور داشتند در برابر لیستی که بخش عمدهای از آن از افراد جوان و کمتر شناخته شده جریان اصلاحات بودند بازماندند به گونهای که از آن جمع سرشناس تنها دکتر حدادعادل موفق به ورود به مجلس شد.
در مقابل در انتخابات مجلس هشتم نیز اصلاحطلبان تهران در قالب لیستی با عنوان «یاران خاتمی» تبلیغات گستردهای بعمل آوردند تا با استفاده از وجهه رئیس دولت اصلاحات و تمسک به عکس و چهره او کرسیهای تهران در مجلس را ازآن خود کنند اما با شکستی سنگین مواجه شدند به گونهای که از آن جمع صاحب نام که افرادی چون اسحاق جهانگیری معاون اول دولت کنونی در آن حضور داشتند، تنها یک یا دو نفر موفق به ورود به مجلس شدند.
با این تفاصیل، استفاده جریان سیاسی و رسانههای حامی دولت و اصلاحطلبان از موفقیت لیست انتخاباتی اشان در تهران، شاید از منظر ژورنالیستی برای تقویت روحیه بدنه اجتماعی کاربرد داشته باشد و برای چند روز هیجان و خوشحالی مجازی تولید کند، اما در عرصه واقعیت این فضاسازی رسانهای واجد هیچ ارزش سیاسی و راهبردی نیست.
حقیقت امر این است که در کلان ماجرا هم در انتخابات خبرگان و هم انتخابات مجلس جریان دولت و اصلاحات به رغم برخورداری از ظرفیتها و مزیتهای نسبی بسیار گسترده - که به طور طبیعی در اختیار هر دولت مستقر و جریان حاکمی هست - شکست غیرقابل باور و منتظرهای را متحمل شده است مگر این که همه انتخابات کشور را درتهران خلاصه کنند و رقابت سیاسی را نه برای کسب نهاد حاکمیتی که در مسابقه اشخاص تلقی نمایند.
در عين حال بايد يادآور شد تهران با از دست دادن نمايندگان اصولگرا و منتقداني اقتصادي چون احمد توكلي وزنه كارشناسي اقتصادي خود را در اين مجلس از دست داد و اين غفلت از اين وزنههاي كارشناسي در آينده مشكلات خاص خود را نشان خواهد داد.
سیاست روز
وارونهسازي تاريخ و توهین به مردم
يكي از الزامات مردمسالاری و انتخابات اين است كه گروههاي سياسي خود را با خواست عموم تطبيق دهند؛ اگر هم داراي انديشه و ارزشهايي خاص خود هستند که میخواهند مردم را به آنها معتقد کنند، بايد آنها را به شیوههای قانونی و مدنی در ميان مردم ترويج كنند؛ ولی در نهايت حق اداره كردن جامعه را به آراي عمومي ارجاع دهند. آراي مردم به منزله فصلالخطاب تلقي ميشود و پس از آن جاي هيچ بحثي باقي نميماند. مثل دادگاه است. وقتي كه اختلاف پيدا ميكنيم به محكمه صالحه رجوع ميكنيم و هر حكمي دادگاه داد فصلالخطاب اختلاف ميان ما است؛ حتي اگر رأي دادگاه را مطابق حقيقت خالص ندانيم و همچنان خود را محق بدانيم، ولي مهمتر از هر چيزي فصلالخطاب بودن حكم دادگاه است. در سياست جوامع مردمسالار نيز همين قاعده حكمفرماست. كسي كه ميبازد، ممكن است كماكان انديشههاي خود را درست بداند، ولي مردم را قاضي نهايي سياست در كسب قدرت ميداند و به رأي آنان احترام ميگذارد.
متاسفانه در ايران هنوز نتوانستهايم به اين سطح از برخورد برسيم. نه اينكه گمان شود كه منظورمان فقط يك طرف است، بلكه بيشتر گروههای سياسي كمابيش دچار اين عارضه هستند و به جاي آنكه به آراي مردم احترام بگذارند يا اصل و اصالت آرا را مخدوش میدانند (كه البته به دليل عدم شفافیتها هميشه در اين مورد كم و زياد مباحثي مطرح ميشود) يا اگر نتوانند آرا را مخدوش معرفي كنند، رأيدهندگان را خطاب حملات انتقادي خود قرار ميدهند. آنان فهم مردم را با متر خود اندازه ميگيرند در حالي كه حتي اگر مردم نتوانستهاند به حقيقت مورد نظر آنان پي ببرند، اين تقصير خودشان است كه در انتقال اين حقيقت قصور يا تقصير كردهاند. ضمن اينكه بهطور كلي معلوم نيست انديشهها و ارزشهاي این افراد و گروههای مدعی واجد حقيقتي ارزشمند و كارآمد باشد.
يكي از شاخصهاي يك انتخابات خوب اين است كه پس از پايان انتخابات فضاي آرامش و تفاهم برقرار شود؛ گويي كه يكباره بر آتش رقابتها آب زیادی ریخته شود و در نتیجه بار بزرگی از دوش افراد برداشته شده است. اگرچه پس از پایان نتایج عدهاي خوشحال و عدهاي ناراحت ميشوند، ولي اين امر باید گذرا باشد؛ ولي برخي افراد همانطور كه پس از مسابقه فوتبال و باخت تيم مورد نظرشان به تخريب اموال عمومي مشغول ميشوند، در انتخابات هم به جاي پرداختن به نقاط ضعف و قوت تيم خود و حريف، شروع به اتهامزني ميكنند. يكي از این نمونهها را در جريان انتخابات ٧ اسفند مردم تهران شاهد بوديم؛ فارغ از اينكه مردم به چه گروهي رأي دادند و برای ما نیز در مقام تحليل فرقي نميكند كه به اين گروه رأي دهند يا آن گروه ولي اينكه مردم تهران را به مردم كوفه شبيهسازي كنيم، ادامه همان اشتباه ويرانگري است كه با سوءبرداشت از سخنان بزرگان برچسب انگليسي به ليستها زده شد. اين اتهام اخير بهويژه پس از پايان انتخابات زده شد كه اخبار تشكر همه مقامات كشور و علماي اعلام و از همه مهمتر تشكر مقام معظم رهبري از مردم براي شركت در اين وظيفه ملي در صدر اخبار بود. اينگونه سوءاستفادهها از مفاهيم ديني و تاريخي براي بيان مقصودهاي نارواي خود بيش از هر چيز به دين و تاريخ اين كشور لطمه خواهد زد. چرا؟
وقتي كه وقايع امروز را با وقايع صدر اسلام شبيهسازي ميكنيم، به دلايلي بزرگترين ضربه را به باورهاي ديني مردم ميزنيم. براي اينكه مردم ما از رويدادهاي امروز درك يكساني ندارند. هر كس از زاويهاي آن را ميبيند؛ برخي افراد سادهانگارانه گمان ميكنند كه رأي داده شده مردم تهران مطلوب نظام نبوده است، در مقابل مردمي كه رأي دادهاند گمان ميكنند به افرادي كه از سوي همين نظام تعيين صلاحيتشده رأي دادهاند و به دعوت آنان پاي صندوق رأي آمدهاند و خواست مردم نیز در نهایت همان خواست مطلوب نظام است و اين بهترين اتفاقي است كه از نظر آنان ميتوانسته رخ دهد.
با اين توصيف اگر اين رويداد را با رفتار مردم كوفه شبيهسازي كنيم، به اين رويداد ضربهاي نزدهايم؛ بلكه معناي رويداد كوفه را مخدوش كردهايم و مردم را به آموزههاي تاريخي خود بياعتماد نمودهايم. مردم خواهند گفت كه آيا مردم كوفه نيز در جهت استيفاي نظر خودشان حركت كردند كه شايسته شماتت شوند؟ ملاحظه ميشود كه اين قلب واقعيت تاريخي است. همانطور كه معرفي كردن يك ليست به صفت انگليسي، ضربه زدن به جامعه و حكومت و انقلاب است كه پس از ٣٧ سال دست بيگانگان را از دخالت در امور كشور قطع كردهاند، حال به جايي رسيده كه ليست آنان هم رأي ميآورد؟! ظاهرا ناداني و بلاهت نيز حدي ندارد. اميدواريم كه با تثبيت بيش از پيش نهاد انتخابات در ايران ديگر شاهد اين بداخلاقيها نباشيم.
مردم تهران اهلکوفه نیستند
انتخابات تهران، پسلرزههايي نيز در شوراي شهر پايتخت داشت. احمد مسجدجامعي، وزير ارشاد دولت اصلاحات و عضو فعلي شوراي شهر پس از اتمام جلسه روز گذشته به مهدي چمران، رئيس شوراي شهر اعتراض كرد چرا به او فرصت داده نشده به توهين به مردم تهران جواب بدهد. خبرآنلاين نوشت، احمد مسجدجامعي پس از اتمام جلسه ديروز شوراي شهر سراغ تريبون رئيس جلسه، مهدي چمران رفت و به او گفت: چرا به من فرصت نداديد درباره كسي كه به مردم تهران گفته اهل كوفه هستند، تذكر دهم؟ مهدي چمران اظهار كرد كه بايد نوبت ميگرفتيد. مسجدجامعي گفت از صبح تاظهر، سهبار به آقاي قناعتي، عضو هيات رئيسه گفتم كه براي اين موضوع وقت تذكر ميخواهم. قناعتي، عضو هيات رئيسه شوراي شهر هم گفت اين مساله را به رئيس جلسه منتقل كرده است. با اين وجود، وقت تذكر به احمد مسجدجامعي داده نشد. مسجدجامعي اما به چمران گفت: عدهاي به مردم تهران ميگويند چون به ليست ما راي نداديد، اهل كوفه هستيد و عملا به دو شهر اسلامي توهين ميكنند و ما باید به عنوان نماینده اجازه توهین ندهیم. اين تذكر واجبتر از اين است كه بگوييم توسعه گردشگري در شهر به چه روشهايي نياز دارد.
ترك صحن علني از سوي چمران
مهدی چمران اما بدون اينكه پاسخي به اعتراض او بدهد، صحن علني را ترك كرد و مسجدجامعي ترجيح داد بين خبرنگاران متن تذكر خود را قرائت كند. رئیس سابق شورای شهر در ابتداي تذكر خود گفت: اين روزها گروهي از كساني كه نتيجه انتخابات را نپسنديدهاند، به ايجاد فضاي غيراخلاقي با رايدهندگان تهران دامن ميزنند و آن را به به سبك زندگي و حتي كارگزاري و تاثير عوامل انگليس در ايران نسبت ميدهند و به نكوهش شهروندان پايتخت ميپردازند و مركز ايران را با كوفه مقايسه ميكنند و عملا به دو شهر مهم اسلامي توهين ميكنند. در اين ميان اطلاعاتي نادرست درباره كوفه تكرار ميشود كه جاي تصحيح آن، نوشته ديگري است. وی در ادامه خواند: اين در حالي است كه شهروندان تهراني خطايي نكردهاند كه مستوجب چنين برخوردي باشند، بلكه بارها شعور سياسي بالاي خود را نشان دادهاند كه تجلي آن در شيوه رفتارشان از جمله در انتخابات اخير به خوبي ديده ميشود. گويي انتخاب شوندگان از مجراي دستگاههاي نظارتي به خوبي عبور نكردهاند. لابد انتظار دارند از اين پس به جاي شوراي نگهبان آنها تعيينكننده صلاحيتها باشند. مسجدجامعي در ادامه تذكر خود گفت: نتايج انتخابات مجلس و خبرگان در تهران روشن است. كساني كه بسياري از مراكز قدرت و همه رسانههاي ديداري و شنيداري را يكجا در اختيار داشتند، سهم قابل توجهي را در انتخابات پيدا نكردند. با اينكه نامزدهاي آنها در همان مرحله اول تاييد شدند و فضا به گونهاي بود كه در پايتخت، در و ديوار و تير چراغ برق و درختي نبود جز آنكه تصوير آنها به آن آويخته شده باشد. در حالي كه در مقابل آنها جريان سياسياي بود كه با كمترين امكانات و بدترين شرايط در عرصه رقابت حاضر شدند. كساني كه چند رده نخستين نيروهاي خود را از دست داده بودند و صدا و سيما پيوسته مثلا آخرين خبرها را درباره وابستگي آنها به بيگانگان را تكرار ميكرد اما رفتار و استقبال دور از انتظار مردم از انتخابات، بسيار قابل تامل است. انتخاباتي كه نهتنها ميزان استقبال مردم نشاندهنده افزايش حضور و مشاركت مردم و اعتماد متقابل مردم و نظام بود، بلكه نشانگر رشد و اعتلاي فهم سياسي جامعه و قدرت مدني شهروندان تهراني بود كه پشتوانه آن صد سال قانونگذاري پرفراز و فرود است. اين عضو شوراي شهر تهران در ادامه تذكر خود گفت: اينبار هر چند جامعه به كساني راي ميداد كه آنها را نميشناخت ولي مصمم بود براي پيشبرد حيات مدني و زندگي اجتماعي خود به آنهايي كه ميشناخت راي ندهد. در واقع يك موضع سلبي باعث ايجاد راي مردم شد. از اين نظر جانبداري همهجانبه رسانههاي رسمي جاي قدرداني دارد. اين به معني نفي تلاش و خدمات برخي نمايندگان مودب و پرتلاش مجلس امروز نيست كه در دوره رياست خود در شوراي چهارم از حضور همين نمايندگان بهره برديم.
برخی ردصلاحیتشدگان جانباز و رزمندهاند
تذكر مسجدجامعي اينطور ادامه يافت: آغاز اين حرکت، ردصلاحيت شدن سيدحسن خميني در بار اول و رد صلاحيت گروهي از تاييد صلاحيتشدگان خبرگان در يكي دو روز مانده به آغاز تبليغات براي مجلس خبرگان از تهران بود. براي نخستينبار گروهي آراي مراجع و بزرگان حوزه علميه قم را ناديده انگاشتند. وي در ادامه به نقش آيتا... هاشميرفسنجاني در اين انتخابات پرداخت و گفت: برخي انبوهي از شايعات را عليه او دامن زدند البته كسي كه به كارنامه و عملكرد آقاي هاشمي آشنا باشد، به خوبي ميداند جاي لغزشهاي سياسي براي او مانند همگان وجود داشته و مردم به خوبي ميدانند شايعات با واقعيات چقدر تفاوت دارد و به خوبي ميدانند كه اين نوع عملكرد به حمايت خواسته يا ناخواسته از گروهي منجر شد كه ادب و عقلانيتي كه در ذات مردم ماست را ناديده ميگيرند. در كنار اينها ردصلاحيت تعداد زيادي از نيروهاي يك طيف سياسي را بايد ذكر كنيم كه مردم تهران را بر سر غيرت آورد. بسياري از ردشدگان به دلیل نداشتن التزام به اسلام و ولايت فقيه در سطح جامعه، افرادي پايبند به اسلام، انقلاب و ولايت فقيه تلقي شده و بعضا از جانبازان و رزمندگان جنگ تحميلي بودهاند.
بيانيه فراكسيون اصلاحطلبان شوراي شهر
ساعتي پس از پايان جلسه شوراي شهر فراكسيون اصلاحطلبان اين شورا با صدور بيانيهاي ضمن قدرداني از حضور مردم در حماسه هفتم اسفند، راي اعتماد مردم تهران به ليست اميد را مسئوليتي خطير براي منتخبان مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان رهبري دانسته و براي منتخبان آرزوي توفيق كردند. در اين بيانيه آمده است: «خداوند را سپاس كه در هفتم اسفند سال ۱۳۹۴، بزرگترين رخداد سياسي اجتماعي ملت ايران اسلامي يعني انتخابات همزمان دهمين دوره مجلس شوراي اسلامي و پنجمين دوره مجلس خبرگان رهبري در كمال نظم، آرامش و شكوه برگزار شده و يكبار ديگر مردم شريف ايران بهويژه شهروندان تهران شور و شعور سياسي و بلوغ فكري خود را به خوبي به نمايش گذاشتند و با راي به ليست كامل اميد در تهران گام دوم را براي توسعه و پيشرفت كشور به خوبي برداشتند. ما اعضاي اصلاحطلب شوراي اسلامي شهر تهران بر خود فرض ميدانيم از حضور حماسي و آگاهانه مردم شريف تهران قدرداني نماييم. به يقين مردم بزرگوار تهران با راي اعتماد به ليست اميد مسئوليت خطيري را متوجه منتخبان خود نمودهاند، كه اميدواريم با تشكيل مجلس حامي و ناظر دولت زمينه تحقق برنامههاي پيشرفت و توسعه كشور بيش از پيش فراهم شود.
رأي طايفه اي و رأي سياسي
چرا تهرانيها با انتخابات چنين كردند؟
نتایج انتخابات مجلس، همچنان محل بحث و تحلیل گروههای مختلف است. چرایی پیروزی صددرصدی لیست ائتلاف اميددر تهران و در همین حال، موفقيت برخي اصولگرایان در شهرهای دیگر مدل یکسانی را برای اقبال آرا از جانب مردم به نمایش نمیگذارد. در این بین، ارزیابیهای شتابزده مملو از حب و بغض یکی پس از دیگری در فضای رسانهاي منتشر میشوند. تشبیه تهران به کوفه یا عقب ماندگی سیاسی شهرستانها نمونههايی از این تحلیلهای متاثر از تناقض ظاهری اقبال مردم به گرایشهای سیاسی در تهران و شهرستانها به شمار میرود اما راز این اقبال متفاوت چیست؟ چرا اصلاح طلبان در تهران و برخی شهرهای بزرگ بیش از شهرهای کوچک با اقبال رای دهندگان مواجه شدند؟
ساختار و ارتباط با راي مردم
دلایلی البته وجود دارند که از جانب اصولگرایان و اصلاح طلبان در این باره اقامه میشود؛ مانند عدم امکان رقابت در حوزههای کوچکتر یا جهت گیری فرهنگی- سیاسی خاص نسبت داده شده به مردم تهران اما آنچه در واقع اتفاق افتاد را میتوان در افقی فراتر از دسته بندی مرسوم اصلاح طلب _اصولگرا بررسی کرد. واقعیت این است که اقبال مردم در هر دو وجه به ظاهر متناقض از یک حقیقت ناشی میشد و آن، «اعتماد به ساختار شناخته شده» بود.
افزايش راي و شكست اصولگرايان!
در شهرهای بزرگ مانند تهران، اصفهان، شیراز و مشهد این «ساختار شناخته شده» برآمده از جریانهای سیاسی ریشه دار بودند که با استفاده از گفتمان سیاسی بر همان مبنای اصلاح طلب-اصولگرا هواداران خود را در حد توان به میدان آوردند. صرفنظر از نتیجه، تعداد آراي کاندیداهای هر جناح نشان میدهد که اقبال بهتری نسبت به ادوار قبل به لیستهای انتخاباتی وجود داشته است. به عنوان مثال در تهران، گر چه هیچیک از کاندیداهای ائتلاف اصولگرایان به مجلس راه نیافتند اما تعداد آراي چهرههای شاخص این گروه نسبت به انتخابات قبلی از رشد قابل توجهی برخوردار بود. این نکته گویای آن است که آنچه مانع راهیابی اصولگرایان تهران به مجلس شد، نه مانند آنچه مغرضانه تفسیر میشود؛ پشت کردن مردم به آرمانهای انقلاب به نمایندگی اصولگرایان بلکه اقبال بیشتر هواداران جریان اصلاحطلبی به رای دادن به مثابه یک عمل سیاسی اثباتی بود. به عبارتی دیگر، اصولگرایان دچار ریزش آرا نشدهاند. آنچه باعث ناکامی این گروه شد، توان اجتماعی بیشتر اصلاح طلبان در تهران بود. البته تجربه شورای شهر دوم تهران نشان داده است که اگر خواستههای رای دهندگان جریان اصلاحطلبی به طرز امیدوار کنندهای برآورده نشود، مجدد توان اجتماعی این گروه افت کرده و هواداران جریان اصلاح طلبی این سطح حضور در انتخابات را تکرار نخواهند کرد.
رايهاي طايفهاي
در شهرهای کوچک و همچنین شهرهای با جمعیت بزرگ مهاجر، «ساختار شناخته شده»ای که محل اعتماد رای دهندگان قرار گرفت، نه بر آمده از جریانهای سیاسی بلکه نماینده گروههای قومی متحد و قوی بود. به تعبیری، اگر رای تهران و شهرهای بزرگ را «رای سیاسی» بنامیم، رای شهرهای کوچک و شهرهای با جمعیت بزرگ مهاجر را میتوان «رای طايفهای» نامید. اعتماد به گروههای قومی متحد و قوی، در حقیقت بر گرفته از ساختارهای اجتماعی قدیمی و ریشه دار ایران است که با گذشت سالیان دراز، یکی از اصلیترین بنیادهای متحد ماندن ایران بوده است. در مناطقی که به دلیل ضعف ساختارهای سیاسی یا عدم وجود فعالان سیاسی بومی قوی و قابل اعتماد، «ساختار شناخته شده» سیاسی مورد اعتمادی شکل نگرفته است، لا جرم مردم برای پیدا کردن «ساختار شناختهشده» وقابل اعتماد از روشهای سنتی استفاده میکنند. نه تنها در شهرهای کوچک این پدیده قابلتوجه است، بلکه در شهرهای بزرگ با جمعیت بزرگ مهاجر نشین مانند قم و کرج نیز، تاثیر این عامل در نتیجه انتخابات قابل تامل است. براي مثال در قم، نفر اول منتخب مردم علاوه بر پایگاه سیاسی مناسب، از حمایت گسترده یکی از قومیتهای بزرگ مهاجر در این شهر برخوردار بود و اختلاف معنی دار میزان آراي وی با شخصیت شناخته شدهای مانند علی لاریجانی، از این منشأ ناشی میشد.
طيف غالب راي اصولگرايان
اینکه چرا «رای طايفهای» بیشتر منجر به انتخاب نمایندگان وابسته به طیف اصولگرایان شد نیز دلایل خود را دارد. افراد شاخص شهرهای کوچک که از حمایت مردمی برخوردار میشوند، در ارگانهای دولتی مدیر ارشد بوده و از همین طریق «مردم داری» میکنند و شناخته میشوند. رسیدن به سمتهای مهم دولتی در شهرهای کوچک، به طور معمول مستلزم وجود پیوندهای محکم با جریان اصولگرایی است زیرا بنا به مصالح معلوم، مدیران ارگانهای رسمی در طول سالیان اخیر از افراد علاقهمند به جریان اصولگرایی و گفتمان رسمی کشور انتخاب میشوند. به این ترتیب، اصولگرا بودن این افراد بر هویت فردی این افراد به عنوان عضو یک گروه قومی یا طایفهای نسبت به هویت سیاسی اصولگرایانه ایشان مقدم است. شاهد مثال این ماجرا وابستگی نمایندگان شهرهای کوچک به جناح موسوم به «چپ» در مجالس دوم و سوم به دلیل منتخب شدن عمده مسئولان ارگانهای دولتی از همان جناح است.
مشكل كجاست
اگر چرایی توزیع منتخبان اصولگرا و اصلاح طلب در کشور از دیدگاه فوق بررسی شود نکات پنهان مانده جالبی عیان خواهد شد. براي مثال مهاجرت نخبههای شهرهای کوچک به دلایل اقتصادی و مانند آن باعث خالی ماندن عرصه اجتماعی این شهرها از فعالیت سیاسی ساختار یافته و هدفمند شده و باعث شده است که مردم اقبالی به سیاسیون و گفتمان آنها نداشته باشند و ترجیح دهند از روشهای قدیمیتر نخبه گزینی استفاده کنند. این عدم حضور موثر سیاسی از ضعفهای هر دو جریان سیاسی و به ویژه اصلاح طلبان است. اگر اصلاحطلبان با اصالت شهرستانی لیست تهران در شهرهای موطن خود نامزد انتخابات میشدند، بعید بود به اقبال مشابهی آنچه در تهران اتفاق افتاد دست یابند!
توهين و رجزخوانيهاي مضر
نکته دیگر اینکه، رجز خوانیهای ناشی از پیروزی قاطع یا گلههای نفرین وار ناشی از شکست و متهم کردن رقبا به انواع و اقسام فساد و ناراستی، تنها باعث دوری جریانهای سیاسی از واقعیات جاری در بطن جامعه خواهد شد. این دوری، باعث غافلگیریهای بعدی و بعدی شده و باعث میشود همواره سیاسیون در برابر واکنشهای مردم حیرت زده و بدون تفسیر بمانند. هیچ آفتی برای فعالان سیاسی، بدتر از غفلت از واقعیات جامعه و دوری از مردم نیست. کسانی که برای مردم تصمیمسازی میکنند، موظفند بسیار بیش از آنچه هست واقعیات جامعه را درک کنند. «کوفی» خواندن یا «عقب مانده سیاسی» گفتن به مردم که صاحبان اصلی قدرتاند، مصداق برسر شاخه نشستن و بن بریدن است.
دلیل شکست اصولگرایان از نظر یار احمدینژاد
عبدالرضا داوری از یاران وفادار رئیسجمهور سابق، علت باخت اصولگرایان در انتخابات مجلس را نبود احمدینژاد در این انتخابات میداند.
به گزارش ایسنا، مشروح گفتوگوی داوری با «امید ایرانیان» در پی میآید:
آقای داوری تحلیل شما درباره اینکه اصولگرایان بخش زیادی از کرسیهای مجلس که در اختیارشان بود را از دست دادند، چیست؟ فکر میکنید که اصولگرایان شکست خوردهاند؟
دلیلش این است که اصولگرایان از سال 90 به بعد دچار اشتباهات محاسباتی شدند و با آقای احمدینژاد و دولت سابق مرزبندی کردند. سال 81 آقای احمدینژاد بهعنوان یک کنشگر سیاسی در انتخابات شورای شهر دوم وارد صحنه شدند که از آن سال تا سال 90 که اصولگرایان کنار آقای احمدینژاد بودند، طی این مدت جریان اصولگرا توانست از این همراهی استفاده کند و مناصب مهمی را در دستگاههای اجرایی از آن خودش کند. بعد از مرزبندی که بین اصولگرایان و جریان آقای احمدینژاد به درخواست خود اصولگرایان اتفاق افتاد، باعث شد که جریان اصولگرا از ظرفیت آقای احمدینژاد محروم شود و در دو انتخابات متوالی یعنی خرداد 92 و اسفند 94 شکست بخورد و اگر این رویه را اصلاح نکنند، دیگر امکان بازگشت این جریان به مناسبات قدرت با شیوه انتخابات وجود ندارد.
آقای داوری فکر نمیکنید که این مرزبندی از طرف خود آقای احمدینژاد کلید خورد و دلیلش این بود که او هیچوقت خودش را اصولگرا ندانست؟
اینطور نیست. یک همافزایی از سال 81 بین احمدینژاد و اصولگرایان ایجاد شده بود. آقای احمدینژاد بالقوه حدود 50درصد از آرای عمومی را باتوجه به ویژگیهای فردی، شخصی و گفتمانیشان در اختیار دارند و این کف آرایی است که آقای احمدینژاد در نظرسنجیهایش نشان داده است. اصولگرایان بهطور سنتی حدود 15 و نهایتا 20درصد رأی جامعه را دارند که وقتی این رأی در همافزایی با آقای احمدینژاد در مقابل اقبال عمومی قرار میگیرد، یک پایگاه رأی 65درصدی برای این ائتلاف شکل میگیرد. اما اصولگرایان با اشتباه راهبردیشان خودشان را از این ظرفیت رأی محروم کردند.
در لیست اصولگرایان و در ائتلاف اصولگرایان، افرادی که نزدیک به طیف آقای احمدینژاد بودند هم حضور داشتند مانند پایداریها. این مساله حتی مسبب این موضوع شد که آقای لاریجانی بهدلیل مرزبندیاش با آقای احمدینژاد از ائتلاف با اصولگرایان کنارهگیری کند. اگر قرار بود که مردم اقبالی داشته باشند، باید ظرفیت آقای احمدینژاد حداقل در لیست رأی میآورد.
اینطور نیست. اتفاقا لیست ائتلاف اصولگرایان بهشدت لیست ضداحمدینژادی بود و حضور خانم مرضیه وحیددستجردی، احمد توکلی، زاکانی و خود آقای ابوترابی این مساله را اثبات میکند. درباره حضور پایداریها هم این مساله را باید در نظر داشت که محور لیست جایی بسته شد که کانون جریانهای «نه به احمدینژاد بود» حتی آقای حدادعادل هم صراحتا اعلام کردند که مهمترین معیار ما مرزبندی با جریان انحرافی است که منظورشان با تیم آقای احمدینژاد بود. شما وقتی حرفهای لیست اصلاحطلبان را با اصولگرایان کنار هم میگذارید، میبینید که وزن ضدیت با احمدینژاد در لیست اصولگرایان به مراتب بیشتر از اصلاحطلبان بوده است.
اصلاحطلبان به برخی از رویههای اجرایی برخی افراد در دولت قبل نقد داشتند اما در لیست ائتلاف اصولگرایان، احمدینژاد و اطرافیانش را به انحراف متهم میکردند. معتقدم که اصولگرایان لیست ضداحمدینژادی بستند و حضور افرادی مثل نبویان اگر مواضع قبلیشان را ببینید، متوجه میشوید که بیشترین حملات را به احمدینژاد داشتهاند. اگر صحنه را واقعی ببینید، عدمحضور احمدینژاد و ضدیت اصولگرایان با احمدینژاد شکست اصولگرایان را رقم زد و باعث شد که تودههای محروم و مستضعف که بهطور کلاسیک در سبد رأی احمدینژاد بودهاند، به ائتلاف اصولگرایان رأی ندهند. حتی میبینید که لیست ائتلاف اصلاحطلبان در جذب آرای طبقات محروم موفق بود.
فکر نمیکنید که بهدلیل عملکرد اصولگرایان در دولت آقای احمدینژاد بود که اتفاقا مردم به اصلاحطلبان رأی دادند؟
نه. به نظرم در انتخابات 92 وقتی گفتمان آقای قالیباف را با آقای احمدینژاد بررسی میکنید، میبینید که بیش از 2.5برابر آقای قالیباف گفتمان ضداحمدینژادی بیشتری نسبت به آقای روحانی داشته است. من معتقدم که مرزبندی با احمدینژاد بود که زمینه شکست اصولگرایان را چه در 92 و چه الان فراهم کرد.
اگر آقای احمدینژاد اینقدر رأی داشت چرا کاندیدای او در سال 92 رأی نیاورد؟
آقای احمدینژاد کاندیدایی نداشت. آقای مشایی بود که رد شد. آقای جلیلی هم هرگز کاندیدای آقای احمدینژاد نبود. هیچ سندی هم در این راستا نبوده که آقای جلیلی کاندیدای آقای احمدینژاد بوده است. آقای جلیلی در همان انتخابات یکی از خطاهایشان این بود که با آقای احمدینژاد مرزبندی کردند. او حتی دیدگاه نزدیک به آقای احمدینژاد هم نداشت. موقعی ما تصویرسازی میکنیم بهعنوان نماینده آقای احمدینژاد که بحثش جداست اما واقعیت امر این نبوده است. ایام منتهی به انتخابات صراحتا آقای احمدینژاد اعلام کرد که من کاندیدایی را حمایت نمیکنم.
فارغ از این قضیه، اگر آقای احمدینژاد اینقدر رأی دارند، چرا او در انتخابات لیست ندارد یا چرا کاندیداهای نزدیک به طیف او لیست مستقل ندادند؟
به این دلیل که فضای سیاسی کشور مهیا نبود برای فعالیت انتخاباتی آقای احمدینژاد یا نزدیکان او. هنوز هم این فضا فراهم نیست.
فضا فراهم نیست یعنی چه؟ مگر دنبال چه فضایی برای فعالیت هستند؟
باید بدنه نیروهای انقلابی و حزباللهی به سطح آگاهی از تحولات کشور برسند و متوجه شوند که گفتمان آقای احمدینژاد میتواند گفتمان پیش برنده انقلاب و مقابله با تجدیدنظرطلبان باشد. در صحنه این رشد در حال اتفاق افتادن و شکلگیری است. اما هنوز به نقطهای نرسیدیم که منجر به یک سازمان سیاسی و یک ائتلاف سیاسی شود. اما این فضا در حال شکلگیری است. باوجود اینکه این فضا اکنون وجود ندارد اما فکر میکنم که در سال 95 با تحولاتی که در صحنه بینالمللی و ملی اتفاق میافتد، این ائتلاف و تفاهم شکل میگیرد.
فکر میکنید که در سال 95 کشور به چه سمتی میرود که فضا برای ورود آقای احمدینژاد مهیا میشود؟
معتقدم ائتلافی حول محور آقای هاشمی شکل گرفته است. یعنی آقای هاشمی بهعنوان یک محور دو بازوی خود را به صحنه آوردهاند. بازوی چپشان اصلاحطلبان هستند و بازوی راستشان هم کسانی هستند که خود را اصولگرا نامیدند. بهنظرم ما در صحنه سیاست در سال 95 با یک جغرافیای جدیدی روبهرو میشویم. یعنی اصولگرایی و اصلاحطلبی متعارف تبدیل میشود به طیفبندی جدید در صحنه سیاسی که یک طرف آقای هاشمی با تئوری بقا و ادغام سیاست همراهی با نظام جهانی را دنبال میکند و طرف دیگر هم جبههای که برنامه صیانت از انقلاب را دارد، طیف جدیدی را شکل میدهد.
آقای احمدینژاد کجای این دستهبندی هستند؟
بهنظرم مهمترین فردی که میتواند محوریت جبهه مقابل هاشمی را در دست بگیرد، شخص احمدینژاد است. یعنی فرد دیگری این جامعیت را ندارد که بهصورت همزمان هم در حوزه سیاست خارجی و هم عدالتخواهی منافع انقلاب را نمایندگی کند.
برنامه این روزهای آقای احمدینژاد چیست؟
هیچ برنامهای ندارد و علاقهای هم ندارد. حتی گاهی که در جلسات هم بحثهای انتخاباتی میشود او از اظهارنظر پرهیز میکند. الان او نزدیک به دو سال است که جلسات را در قالب گفتمان حضرت امام (ره) و در واقع تدوین دیدگاه حضرت امام در اداره کشور دنبال میکند. او احتراز دارد که درباره مسایل کشور اظهارنظر کند، معمولا هم اگر بحثی شود در سطح بینالمللی اظهارنظر میکند. یعنی درباره سیاستهای امریکا در منطقه نظرهایی دارد که در جلسات خصوصی مطرح میکند. بعضی از این دیدگاهها را در چند سفر اخیرشان هم مطرح کردند. اما فارغ از این موضوع او اکنون در زمینه مدیریت جهانی نقدهایی دارد که در قالب یک نظریه در حال تدوین آن است.
راي حزبي در زمانه بيحزبي
هفتم اسفند ٩٤ بيگمان در تاريخ دموكراسي ملت ما و حركت جمعي ايرانيان به سوي حكومت قانون بهگونهاي متفاوت ثبت خواهد شد، اين انتخابات بيشتر از هرآنچه در تحليلها ميآيد مظهر و نمادي از رشديافتگي شعور اجتماعي، تحكيم و قوي شدن اراده تصميمگيري سياسي مردم ايران است، به موازات نميتوان و نبايد نقش و تاثير بنيادين اركان و شخصيتهاي ممتاز نظام را در ظهور چنين رويداد پرنشاطي ناديده گرفت. در فرآيند بالندگي انديشه و رفتار سياسي شهروندان يا آنچه با مفهوم توسعه سياسي شناخته ميشود، سياستورزان شاخص تاثيري غيرقابلانكار بر حركتهاي جمعي مردم دارند، به تعبيري ديگر ميتوان گفت كه رفتار شخصيتهاي سياسي كشور در دو انتخابات اخير بر شكلگيري حركت عمومي و تمرين تحزب از سوي مردم تاثيري بنيادين داشته است.
در همين زمينه نگاه و تفكر رهبر معظم انقلاب و تاكيد مكرر ايشان بر حضور مردم و حتي مخالفان با شخص ايشان و مخالفان نظام در فرآيند انتخاب سرنوشت سياسي كشور كه به صراحت در كلام ايشان در سالهاي ۹۲ و ۹۴ بيان شد، ميتواند نمودي عيني از همين تاثيرگذاري باشد؛ درباره ساير بزرگان و سياستورزان كشور هم اين امر صادق است، در انتخابات ٩٢ مجموع رفتار سياسي آيتالله هاشمي، يعني پذيرش ريسك سنگين ثبتنام براي انتخابات رياستجمهوري در حالي كه احتمال وقوع حوادث بعدي آن، از جمله فراهم نشدن زمينه ورود نهايي ايشان به انتخابات و تغيير در معادلات سياسي جناحهاي رقيب را ميدادند، يك گام مهم براي آگاهسازي جامعه و سپس حركت به سوي رفتاري جمعي از سوي مردم در اقبال به برنامههاي دكتر روحاني بود.
به موازات مجموع رفتارهاي دكتر عارف در انصراف از رقابت در انتخابات سال ۹۲ و ايجاد فرصت تمركز آراي طيف اصلاحطلبان در سبد آراي دكتر روحاني نيز نمايي از اخلاق در سياستورزي حزبي و عامل پيدايش فرصت يك حركت جمعي از سوي مردم در اقدامي حزبي بوده است.
در ادامه همان روند يكي از دستاوردهاي مهم اما مستتر در نتيجه انتخابات اسفند ٩٤ ريشه در تمرين تحزب در سال ۹۲ داشته است، رفتاري كه در زمانهاي بدون حضور رسمي احزاب از سوي سياستورزان نهادينه و ترويج شد و از سوي مردم تمرين و بازتمرين شد و در نهايت ثمره نقش بستن آن رفتارها در ذهن مردم، تبديل شد به نتايجي تاريخساز در انتخابات سال ۹۴.
دستاورد رويداد انتخابات ۹۴ به ويژه در برخي مناطق همچون تهران آنچنان متفاوت از پيشبينيها بود كه شايد تا ماهها و شايد سالها به سوژه تحليل و تحقيق محققان بدل شود، اما وراي اينها، پراهميتترين رخداد، رشد آشكار عقلانيت سياسي مردم در رفتارهاي جمعي و حركت به سوي تحزب بوده است. اين امر در تهران تا حد زيادي قابل لمس است، اينكه فهرست ٣٠ نفره اصلاحطلبان در تهران به صورت توالي راي مردم را كسب كرده و پس از آن نيز ٣٠ نفر فهرست اصولگرا تقريبا به توالي از سوي مردم راي گرفتهاند نشاندهنده وزنكشي سياسي اين دو طيف در تهران به عنوان ويترين نظام است، اين موضوع نشان ميدهد مردم به درجهاي از فرهنگ سياسي رسيدهاند كه بيعضويت رسمي در تشكلهاي سياسي و حزبي اما رفتاري از سر عقلانيت سياسي از خود بروز دادهاند و ميتوان براي آتيه به بسط اين فرهنگ و در نهايت ترويج سيستم تحزب اميد بسيار داشت. بيشك اگر چيدمان فهرستهاي انتخاباتي در شهرستانها و استانها هم همچون تهران پيش ميرفت در تمامي شهرستانها شايد نتيجه رفتاري منطبق بر حركتهاي حزبي را كم و بيش مشاهده ميكرديم با اينحال اصل موضوع آنقدر مهم و ارزشمند است كه حتي محدود شدن آن به شهر تهران هم ميتواند نقطه قوتي براي آينده توسعه سياسي در كشور قلمداد شود. دستاورد اين انتخابات نشان داد ميتوان در جامعهاي بدون حضور جدي احزاب فراگير با اتكا به الگوسازيهاي رفتاري سياستمداران شاخص رفتارهاي حزبي را نهادينه كرد و آن را براي تمرين در جامعه بسط و گسترش داد، واقعيت هم اينجاست كه پيكره سياسي ايران طي يكصد و اندي سال پس از مشروطيت همواره از فقدان فرهنگ رفتار حزبي رنج برده است، هرچند در مقاطعي، احزابي رسمي و تابلودار هم وجود داشتهاند اما به دليل عدم رواج فرهنگ و انديشه رفتار حزبي در فرآيندي انتخاباتي، سپهر سياست ايران نتوانسته است در حوزه مشاركت جمعي بر مبناي رفتار حزبي به موفقيتي درخور دست پيدا كند، گرچه اتفاقات رخ داده در دو انتخابات اخير قطعا به منزله شروع تغيير اساسي اين روند و وزيدن نسيمي خجسته بر پيكره انديشه سياسي و رفتار حزبي در ايران است. انتخابات اسفند ٩٤ در حافظه تاريخي مردم ايران و سياستمداران هر دو جناح سياسي كشور، با كاميابيها و ناكاميهاي هردو جناح، ثبت ميشود، در اين ميان مردم و فرهنگ سياسي مردم ايران پيروز اصلي اين رويداد و كاميابان حقيقي شيريني آن بودند، مردمي كه نشان دادند در حافظهشان رخدادهاي دور و نزديك را ثبت ميكنند و در وقت مناسب بالاترين راي خود را به حافظان منافع ملي و همراهان واقعي خود عطا ميكنند، مردمي كه نشان دادند برخلاف تحليلهاي ضدونقيض برخي تحليلگران، از شعور رشديافته سياسي بيبديلي برخوردارند؛ مردمي كه نشان دادند وقتي ميدان تصميمگيرياش مهيا باشد تصميم خود را در قالب رفتاري آگاهانه و در چارچوب حزبي به گوش جناحهاي سياسي خواهند رساند.
اين همه دستاورد مبارك بر ملت ايران مباركباد