نشر این خبر با یاد ناشر"سرزمین جاوید" شایسته است
فاطمه دانشور از بحرانی شدن کودک آزاری در ایران می گوید:قانون درباره کودکان « زبان بسته»است
واکاوی ابعاد حقوقي تجاوز به كودكان را با نگاهي به يك ماجراي حقيقي؛از سياهي رو به آفتاب
یکی از عمدهترین مسائل در حمایت از کودکان، سن ازدواج کودکان است و چون اسلام سن ازدواج دختر را 9 سال تعيين كرده، بسيار سخت میشود آن را اصلاح کرد
امروز بسیاری از کودکان آموزش ندیدهاند که وقتی جاهای حساس بدنشان لمس میشود، چه باید بکنند
ضعف مفرط در قانون و مشخص نکردن حدود تنبیه، این حق را به این اقوام میدهد که همچنان تنبیههای شدید علیه کودکان را انجام دهند
پریا، دختر پنج سالهای بود که مادرش اظهار میکند وقتی بچه در شکمش بوده، طلاق گرفته و بارها کودک را مورد آزار قرار داده است
معتقدم باید برای کودکان نيز شعبه اختصاصي رسیدگی قضایی داشته باشیم
متاسفانه یک نوع بیتفاوتی نمایندگان مجلس در ادوار مختلف نسبت به این لایحه مشهود است
یکی از معضلات فعلی این است که ميان دختران، بارداری در سنهای پايين را داریم
در اغلب کشورها، در برنامههای تلویزیونی و مدارس، به كودك ميآموزند که اگر مورد آسیب جسمی واقع شد، فوری با اورژانس اجتماعی تماس بگیرد
برخي كشورها وقتی موردی از کودکربایی مطرح میشود، تلویزیون برنامههایش را قطع میکند و با انتشار تصویر، از گم شدن کودک خبر میدهد!
وقتي کودک چشمش به ناپدری میافتد، دچار ترس میشود و ترس نمیگذارد که بتواند پیش قاضی آن اتفاقاتی را که به سرش آمده بگوید
باید مددکار اجتماعی حکم قاضی را بگیرد تا بتواند در هنگام بروز آسیب، مداخله کند
کودکآزاریها هر روز بیشتر میشود و شبکههای اجتماعی، هر روز آنها را نمایانتر میکنند. یک روز از آتنا خبر میرسد، یک روز از پریا، یک روز از بنیتا میشنویم و روز دیگر از باربد! و خلاصه کار هر روزمان شده است شنیدن اخبار تلخ کودکآزاریها که هرقدر حساسیت اجتماعی را برمیانگیزد، در مقابل، بیتفاوتی مسئولان را دوچندان میکند. قانون نيز که تکلیفش مشخص است و آنقدر در حمایت از کودکان نقص و خلأ دارد که حتی فعالان اجتماعی حوزه کودک را نیز ناامید کرده است. اینکه چرا با وجود تکرار حوادث کودکآزاری، زبان قانون در حمایت از کودکان بسته است و حمایت قانونی از کودکان به سرانجام نمیرسد، موضوع گفت وگوی «قانون» با «فاطمه دانشور» رییس کمیته اجتماعی دوره چهارم شورای شهر تهران است که فعالیتی چشمگیر در حوزه آسیبهای اجتماعی و حمایت از آسیبدیدگان این حوزه دارد. شرح اين گفتوگو را در ادامه میخوانید:
بارها گفته شده که در موضوع حمایت از کودکان آسیبدیده، نقصهای بسیاری وجود دارد و در هفتههای اخیر نیز با تشدید اخبار مربوط به کودکآزاری در رسانهها، بار دیگر لزوم حمایتهای قانونی و اجتماعی از این کودکان مطرح شده است. اکنون حمایتهای حقوقی و قانونی از کودکان به چه صورت انجام میشود؟
همانگونه که گفتید، در این چند هفته اخیر حساسیتها روی بحث کودکان بهخصوص در بحث کودکآزاری زیاد شده و اگر بخواهیم به این موضوع بپردازیم باید آن را درپنج بعد ببینیم. «کودکآزاري جسمی»، «کودکآزاری که کودک غفلت والدین را تحمل میکند» – در اینجا درست است سوءقصدی نبوده ولی همین غفلت کودک را در مخاطره میاندازد- «کودکآزاری جنسی»، «کودک آزاری عاطفی» و «کودکآزاری کلامی». در بسیاری از کشورهای دنیا همه این موارد جزو مصادیق کودکآزاری است و حقوق و قوانین محکمی دارند اما در ایران، هم در حوزه پیشگیری و هم در حوزه قوانین و حقوق، ضعف داریم. از سوی ديگر، در زمانی که جرم واقع میشود، قوانین این حوزه ما را با چالشهای زیادی مواجه میکند. ما به عنوان فعالان اجتماعی و سازمانهای مردم نهادی که در حوزه کودک فعالیت میکنیم، با مشکلات قانونی و حقوقی بسیاری برای صیانت از کودکان آسیبدیده مواجهایم. در این سالها با چندین مورد کودکآزاری شدید مواجه شدیم که هیچگاه قانون نتوانست حمایت و اثربخشی لازم را داشته باشد و کاری کند که افکار عمومی با آن آرامش پیدا کند. برای مثال در اتفاق تاسف بار «باربد» پسر سه سالهای که پدرش او را با بنزین آتش زد و این پسر با 80 درصد سوختگی بعد از 27 روز در بیمارستان فوت کرد، نیاز جدی به حمایتهای قانونی برای برخورد با عامل حادثه بود. پس از این حادثه، با تلاش انجمن حمایت از حقوق کودک، تلاش موسسه خیریه مهرآفرین و فعالان اجتماعی و با کمک قاضی توانستیم 10 سال حکم برای این پدر بگیریم که معتقدم همان 10 سال نيز مجازاتي متناسب با جرم نیست. عدم تناسب بین جرم و مجازات یکی از مشکلاتی است که ما در حوزه رسیدگی به دادرسیهای مربوط به کودکان داریم. در حادثه باربد، پدرش با آنکه 10 سال حکم داشت، بعد از دو سال سپری کردن محکومیت، عفو میخورد و از زندان آزاد میشود که متاسفانه پس از آزادی، مادر باربد را تهدید به اسیدپاشی می کند؛ کار تاجایی پیش رفت که مادرش مجبور شد از محل کارش فراری شود که همه اینها ناشی از ضعف شدید قانونی است. یعنی افرادی که جرمی را در جامعه انجام میدهند، بسيار راحت با قوانین دیگر، بعد از طی کردن مجازاتی سبک، رها میشوند. در اتفاقی دیگر، پدری اقدام به فروش کودکش کرده بود که او را سر قرارداد به دام انداختیم و با آنکه قرارداد فروش کودکش را امضا کرده بود، فقط چند ماه حبس را تحمل کرد و بعد از چهار ماه بچه را پس گرفت و دیگر خبری از او نشد. اینکه چرا جرایم این مجازاتها بین سه تا 6ماه حبس به همراه پرداخت ناچیز دو، سه میلیون تومانی است كه خود عاملی برای تشدید جرایم علیه کودک میشود، سوالی است که هرگز به آن پاسخ داده نشده است.
در مورد این حوادثی که اتفاق میافتد، آیا واقعا مشکل قانونی داریم یعنی قانونی وجود ندارد که از بچهها حمایت کند یا اینکه قوانین قدیمی است و نیاز است به روزرسانی شود؟
زمانی جرم واقع میشود که اصلا مجازات متناسب با جرم نیست و باید یک سری قوانین در حوزه پیشگیری داشته باشیم که در آن حوزه بسیار ضعیف هستیم. مثل موضوع آموزش که ما هیچ نوع آموزشی را برای کودکانمان چه در مدارس و چه در جاهای مختلف اجباري نکردیم و والدین نمیدانند چه موضوعاتی را به کودکانشان آموزش بدهند. امروز بسیاری از کودکان آموزش ندیدهاند که وقتی جاهای حساس بدنشان لمس میشود، چه باید بکنند و خانوادهها نمیدانند در چنین مواقعی باید با 123 و اورژانس اجتماعی برای مددکاری فوری تماس بگیرند. در نگاهی دیگر، امروز یکی از عمدهترین مشکلات ما این است که تنبیه کودک در بسياري از اقوام و خانوادههای ایرانی به ويژه در سطوح روستاها یک امر عادی تلقی میشود و شدت و حد تنبیه، ميان اقوام فرق میکند و در مواردی حتی تنبیه را لازم میدانند. ضعف مفرط در قانون و مشخص نکردن حدود تنبیه، این حق را به این اقوام میدهد که همچنان تنبیههای شدید علیه کودکان را انجام دهند. چرا که هر کسی، یک حدی از این تنبیه را مجاز میداند و یکی شلاق زدن را مجاز دانسته و یکی نیز به سيلي زدن کفایت میکند.چندی قبل، تحقیقی میان 2100 کودک 16 تا 18 ساله در مورد تنبیه در خانه انجام شد و نتایجی که از این تحقیق بیرون آمد، قابل توجه است. بر این اساس، رابطه معناداری بین تحصیلات والدین و تنبیه بدنی کودکان وجود داشت و هر چه تحصیلات پایینتر بود، افراد کودکانشان را بیشتر تنبیه میکردند. این نشان میدهد که به آموزش و آگاهيرسانی لازم در این حوزه نیاز داریم.
بین شغل مادر و تنبیه بدنی نيز رابطه معناداری وجود دارد. اگر مادر شاغل باشد، بیشتر بچهاش را تنبیه میکند و اگر خانهدار باشد، کمتر! این در شرایطی است که اگر قانون محکمی در حمایت از کودکان وجود داشته باشد، میتواند مشکلات زیادی را حل کند. امروز عمدهترین قانونی که در حوزه حمایت از کودکان از آن سخن گفته میشود، ماده1173 قانون مدنی در سال 76 است که نقصهای زیادی نیز در حوزه حمایتی دارد.
این قانون چه نقصهایی دارد؟
مهمترین نقص این قانون، ابهامات آن است. در آن مشخص نشده که حد تنبیه کودک چیست؟ این قانون گفته که ابوین حق تنبیه طفل را دارند، ولی به استناد این حق نمیتواند طفل خود را خارج از حدود تادیب و تنبیه کند. در اینجا حدود تنبیه تعریف نشده و مصداقی برای آن نیامده و سبب فراگیر شدن تنبیههای کودک آزار شده است. متاسفانه در بحث پیشگیری کودکآزاری، قوانین حمایتی از کودکان و یا از این بابت که بتوانیم افراد را تحت مشاورهها و آموزشها قرار بدهیم، نداریم و این یکی از بزرگترین و مشکلترین چالشهایی است که در حوزه حمایت از کودکان با آن مواجه هستیم. مثل ماجرای دختری که در کرج فوت کرد. پریا، دختر پنجسالهای بود که مادرش اظهار میکند وقتی بچه در شکمش بوده، طلاق گرفته و بارها کودک را مورد آزار قرار داده است. درصد زیادی از بچههایی که در موسسه مهرآفرین، به دلیل انواع و اقسام آسیبهای وارده مورد حمایت قرار گرفتهاند، مشکلی مانند پریا دارند که در نوزادی، مادر از پدر طلاق گرفته و بعدها که بزرگ میشوند، به کودکان کار تبديل ميشوند. زنان آسیبدیده اجتماعی که زندگیهای خانوادگی پایداری ندارند، طلاق را بارها با شرکای مختلف تجربه میکنند و فرزندان حاصل از ازدواج های متعدد اینها در معرض آسیب از سمت ناپدری دوم و ناپدری سوم قرار میگیرند. این نوع کودک آزاری را بسيار زیاد داریم یا بچههایی که بعد از طلاق، نزد پدرانشان میمانند، این آزار از طرف نامادری به اینها وارد میشود و آسیبهای مختلف را پدید میآورد. تقاضایم از قوه قضاییه این است که جایی که طلاقها اتفاق میافتد، پروندههای افراد به دقت بررسی شود و مشاورانی حضور داشته باشند تا کودکانی را که در معرض خطر هستند شناسایی کرده و خدمات مددکاری را بعد از طلاق والدین ارائه دهند. این خدمات مددکاری به معنای دادن بستههای حمایتی مالی نیست و مددکاری مدنظر است که هر ماه به کودک سر بزند و وضعیت کودک در معرض خطر را رصد کند. در موردپریا، زخمهای متعدد در بدنش وجود داشته که اگر مددکار پس از طلاق والدین، به کودک سر میزد، بسيار زودتر میتوانست مداخله کند و کودک را از این شرایط نجات دهد. این تنها یک مثال است و ما در موسسه مهر آفرین، پروندههای زیادی از این دست داشتهایم که بچههای طلاق وضعیت خوبی ندارند. بهخصوص بچههای طلاقی که مادرانشان یا دچار اعتیاد شدهاند یا به نوعی سرپرست خانوار محسوب میشوند و بهخاطر اینکه توان درآمدزایی ندارند، بچهشان را هم باید نگهداري كنند و برای تامین معیشت ازدواج میکنند. معمولا این افراد نیز با یک فرد معتاد ازدواج میکنند و آسیبهای پس از آن، متوجه کودکان است.اكنون توجه به کودکانی از این دست بسیار کم است و سرکشیهای هفتگی و دورهای، به دلیل هزینه بالای حمل ونقل مددکار اجتماعی، صورت نمیگیرد.
در مورد آسیب خرید و فروش کودکان نیز چنین مشکلاتی در حمایت قانونی و اجتماعی از کودکان وجود دارد؟
زمانی که با چالش فروش کودکان و نوزادان مواجه شدیم، من گزارش کامل آن را با اعداد و ارقام درست به وزارت بهداشت و درمان دادم. در آن گزارش گفتیم که 70 درصد این كودكان که مادر معتاد و بیخانمان دارند، به فروش میروند. وزارت بهداشت نيز بعد از دریافت این گزارش، مصوبهای را تنظیم کرد و گفت مادرانی که این شرایط را دارند، بچههایشان باید تک بمانند و این موارد با قید فوریت به اورژانس اجتماعی بهزیستی داده شوند. اما در عین تعجب مشخص شد که از حدود 300 کودکی که تحویل بهزیستی شدند، فقط 20 خانواده، به بهزیستی رفتند و بچههایشان را پس گرفتند و 280 مورد دنبال بچههایشان نرفتند! یعنی اینها والدینی بودند که نسبت به بچههایشان احساس عرق نداشتند که بخواهند بروند بچه را پس بگیرند و قانونی نيز برای الزام والدین به پس گرفتن کودکشان وجود نداشته است. اکنون یک مشکل جدی نیز در بحث رسیدگی به پروندههای کودکآزاری در محاکم قضایی داریم و آن اینکه این بچهها وکیل ندارند و ما به عنوان سازمانهای مردم نهاد اجازه نداریم که در جلسات دادرسی حضور داشته باشیم و این سبب تضییع بیشتر حقوق کودکان میشود. البته ماده 42 لایحه حمایت از کودک پیشبینیهایی را در این باره کرده که هنوز درست اجرا نمیشود. در این قانون گفته شده که «فقط به سازمانهای مردم نهادی اجازه داده شود در زمان دادرسی حضور پیدا کنند که زمینه فعالیتشان حقوق کودکان باشد و باید در اساسنامهشان قید شده باشد حقوق کودک»! این در حالی است که بسیاری از سازمانهای مردمنهادی که در حوزه حقوق کودکان و مددرساني به آنها کار میکنند، در اساسنامه خود عنوان «حقوق کودک» را ندارند و نمیتوانند در دادگاهها از حق کودک دفاع کنند. به این ترتیب، موارد زیادی وجود داشته است که در پروندههای کودکآزاری، به دلیل عدم حضور سازمانهای حمایتی مردمنهاد، قاضی حکمی را صادر میکند و کودک را به والدین کودکآزار بر میگرداند که بعد از بازگشت به والدین کودکآزار، باز شاهد تکرار تنبیه این كودكان هستیم. اگر ما بتوانیم دادگاههای تخصصی برای پروندههای کودکآزاری و کودکان داشته باشیم، بسیاری از این مشکلات حل میشود و کودکآزاریها به طور تخصصی بررسی و آرا صادر میشود.
فکر میکنید در حال حاضرتعداد پروندههای کودکآزاری و عمق فجایع آن قدرزیاد هست که شعبه ویژه رسیدگی به پروندههای کودکآزاری داشته باشیم؟ همانگونه که برای مفاسد اقتصادی و قاچاق کالا و ... شعبه ویژه وجود دارد؟
بله، همین طور است و معتقدم باید برای کودکان نيز شعبه رسیدگی قضایی اختصاصي داشته باشیم تا ضمن رسیدگی تخصصی به موضوع کودکآزاریها، حتی یک روانشناس در دادگاههای رسیدگی به پروندههای کودکآزاری حضور داشته باشد. بسياري اوقات وقتی کودکان را به دادگاه برای رسیدگی به پرونده کودکآزاری می برند، کودک چشمش که به ناپدری میافتد، دچار ترس میشود و ترس نمیگذارد که بتواند نزد قاضی آن اتفاقاتی را که به سرش آمده بگوید و زبانش بسته میشود. ما باید بتوانیم علاوه بر بحث تخصصی در دادگاهها درباره کودکان، حضور روانشناس را نيز در این دادگاهها اجباري کنیم تا به كودكان کمک کند. موارد زیادی وجود داشته است که دختران ما مورد تعرض از ناحیه پدر بودهاند ولی نتوانستند بیان کنند و چون موارد را نمیگویند، حکمی نيز به نفعشان صادر نمیشود.
آخرین وضعیت لایحه حمایت از کودکان چگونه است و چرا به نتیجه مطلوب نمیرسد؟
در مورد لایحه حمایت از کودک متاسفانه این لایحه به دلایل مختلف هیچگاه نتوانسته به فرجام برسد و از مجلس بیرون بيايد. متاسفانه یک نوع بیتفاوتی بين نمایندگان مجلس در ادوار مختلف نسبت به این لایحه مشهود است و در مقاطعی که آمار پروندههای کودکآزاری زیاد میشود، چند نماینده از کمیسیونهای فرهنگی و اجتماعی اظهارنظر میکنند اما اقدام عملی نمیشود! البته یک بار مجلس لایحه را تصویب کرد و بعد شورای نگهبان ایراداتی به آن گرفت و آن را پس داد. یک جاهایی از لایحه مغایر با شرع خوانده شد و به همین دلیل، قانون شدن لایحه معطل ماند. یکی از عمدهترین مسائل در حمایت از کودکان، سن ازدواج کودکان است و چون اسلام سن ازدواج دختر را 9 سال تعيين كرده، بسيارسخت میشود آن را اصلاح کرد. یکی از معضلات فعلی این است که در دختران، بارداری در سنهای پايين را داریم که متاسفانه این دختران، زندگی ناپایداری را نيز تجربه میکنند و آزارهای فراوان میبینند.
اکنون وضعیت ارائه خدمات اجتماعی و مددکاری به آسیبدیدگان چگونه است؟
یکی از مهمترین چالشهایی که ما در پروندههای کودکآزاری داریم، عدم اجازه مداخله مددکاری اجتماعی و اورژانس اجتماعی است. در اغلب کشورها، درهمه برنامههای تلویزیونی و مدارس، به كودك ميآموزند که اگر مورد آسیب جسمی واقع شد، فوری با اورژانس اجتماعی تماس بگیرد و موضوع را اطلاع دهد. ولی ما چه تعداد از مردمانمان از موضوع اورژانس اجتماعی خبر دارند؟ بسياري از بزرگسالانمان از وجود شماره 123 بیخبرند چه برسد به بچههای کوچک! البته همین اورژانس اجتماعی فعلی در کشورمان کیفیت مطلوبی ندارد و مددکارانش از قدرت اجرایی لازم برخوردار نیستند. مددکار اجتماعی بايد حکم قاضی را بگیرد تا بتواند در هنگام بروز آسیب، مداخله کند. این در شرایطی است که مورد کودکآزاری در خانهای اتفاق افتاده و همسایهها به مددکار اورژانس اجتماعی خبر دادهاند. مددکار نيز به محل حادثه رفته است و زنگ خانه را میزند اما کودکآزار در را باز نمیکند! در اين موارد مددکار نمیتواند در را بشکند تا وارد منزل شود. در نهایت بازگشته و میگوید مراجعه کردم ولي کسی در را باز نکرد! در اینجا اگر باز همسایه زنگ بزند و تاکید کند هر روز فریاد این بچه شنیده میشود، مددکار باید برود اجازه از قاضی و دستور قضایی بگیرد که به دلیل پروسه طولانی، از آن صرفنظر میکند! این پروسه هم در مورد کودکانی که در خانواده دچار تنبیهات شده و خشونتهای درون خانوادگی اتفاق میافتد و هم در مورد شیرخوارانی که در بغل متكدیان در حال گدایی در معابر و شهر تهران هستند، تکرار شده و نه مددکار اورژانس اجتماعی میتواند شیرخوار را بگیرد و نه مددکار خدمات اجتماعی شهرداری! این نقص قانون است که مددکار بدون ضابط قضایی نمیتواند در مورد کودکآزاری ورود پیدا کند.
یعنی به زعم شما حتی کودکانی که در چهارراه کار میکنند یا کودک دو سالهای كه در آغوش مادرش هست، مصداق کودکآزاری محسوب میشود؟ آیا در قانون چنین تعریفی داریم که این مورد را کودکآزاری بداند؟
بله و متاسفانه این موضوع در قانون تعریف نشده است. اینها باید در مورد شیرخوارگان تعریف شود. این اواخر به لطف ظهور و بروز شبکههای اجتماعی، موارد بیشتری از کودکآزاریها مطرح شده است که توانسته کمک زیادی به کودکان آسیبدیده کند اما همین طرح موضوع کودکآزاری در رسانهها نیز با مشکلات زیادی مواجه است.در لایحه حمایت از کودک متاسفانه عامل محدودکنندهای در مورد اعلام و اعلان موارد کودکآزاری وجود دارد که باید اصلاح شود چراکه در این لایحه بيان شده که «انتشار عکس کودکان برای پیدا کردنشان در رسانهها ممنوع است» و این منع خوب نیست. در مورد کودکآزاریها و کودکرباییهای اخیر بنیتا و ملیکا، انتشارتصاویر در فضای مجازی کمک زیادی به پیدا شدن ملیکا کرد و این در حالی است که در لایحه حمایت از کودک این کار «منع» شده است!! آنهم در شرایطي که در سایر نقاط دنیا، وقتی موردی از کودکربایی مطرح میشود، تلویزیون برنامههایش را قطع میکند و با انتشار تصویر، از گم شدن کودک خبر میدهد!
«قانون» ابعاد حقوقي تجاوز به كودكان را با نگاهي به يك ماجراي حقيقي واكاوي كرد
از سياهي رو به آفتاب
شادی مکی/ عکس: سعید غلامحسینی
با رفتن كودك، بهاره افسرده شده و مصرف متادون را قطع ميكند و دوباره به مصرف شيشه روي ميآورد
دخترك به قدری تنها و بيكس است كه وقتی مادر پس از ازدواج، ماجرای تجاوز را ميفهمد، او را مقصر میداند
بهتدريج در روابط شبانه و مخفيانه، بهاره به پسردايي خود علاقهمند ميشود و آينده خود را با او ميبيند
تدوين قوانين در مورد حقوق كودكان، همواره مورد توجه دولتها و نظامهای مختلف حقوقی قرارگرفته است
بسياري از كارشناسان معتقدند كه قوانين در مورد كودكان بايد توسط افراد متخصص و خبره، تهيه و تدوين شود
در صورتي كه کودکان در معرض آزار قرار بگیرند، نمیتوانند از خود دفاع کنند
دخترك آرام خوابيده، همهجا تاريك است. دايي ديروقت به خانه ميآيد. زندايي و دختردايي هم به مهماني رفته اند و هيچكس در خانه نيست. سنگيني سايهاي را در اتاق احساس ميكند. با ترس از خواب بلند ميشود. نگاهش در اتاق ميچرخد، پسردايياش را ميبيند، «مهدي». زندايي هميشه ميگويد: اما داستان به این منوال پیش نمیرود و در آن شب شوم زندگی دخترک در آماج حوادث تلخی قرار میگیرد. این روایت زندگی بهاره است که در 9سالگی مورد تجاوز پسردايي 16 سالهاش قرار ميگيرد و حالا 18 سال پس از اين حادثه، در يك مركز كاهش آسيب اعتياد، رو به رويم نشسته و با اشك و اندوه خاطرات تلخ كودكي و نوجوانياش را ورق ميزند.
در 9 سالگي مورد تجاوز قرار گرفتم
بهاره ميگويد: «يادم ميآيد از وقتي بچه بودم، من و مادرم جايي براي زندگي نداشتيم. پدرم چاپخانهدار و وضع مالياش خوب بود اما آنقدر هوسباز بود كه وقتي دوساله بودم، گذاشت و رفت. من و مادرم را بدون سرپناه ول كرد. هرروز خانه يكي بوديم. كمكم مادر به کارنامناسبی روی آورد چون كار ديگهاي نميتوانست بكند. بعد هم الكلي شد و بعضي شبها مست به خانه ميآمد. براي اينكه آينده بهتري داشته باشم، منرا فرستاد اهواز منزل داييام. مخارج نگهداريام را هم برايشان ميفرستاد».
«داييام معتاد بود، وضع مالياش خوب نبود، به همين خاطر من فقط سه كلاس درس خواندم و مهدي هم كه اصلا درس نخواند. آنها فقط به خورد و خوراكشان اهميت ميدادند. يك سال بعد از رفتنم به خانه دايي، آن اتفاق افتاد. خيلي آسيب ديدم. آنقدر بچه بودم كه نميدانستم دقيقا چه اتفاقي افتاده است. بسيار درد داشتم اما حتي نميتوانستم دردم را به كسي نشان بدهم. وقتي به دوستانم موضوع را گفتم، گفتند اين موضوع را به كسي نگو چون اگر به بزرگترها بگويي ميكشنت. بالاخره به زندايي و دخترداييام گفتم. زندايي به من گفت به داييات چيزي نگو وگرنه سرتان را ميبرد. نگران نباش، مهدي تو را ميگيرد. خيلي ترسيدم. از طرف ديگر با خودم فكر كردم من و مهدي مال هم هستيم و من سر و سامان ميگيرم و مادرم را م پيش خودم ميآورم».
مدتي بعد بهاره براي ديدن مادر به تهران ميآيد و از مادر ميخواهد كه او را دوباره به اهواز نفرستد. مادر قبول نميكند و دخترك دوباره راهي منزل دايي ميشود. «مهدي گولم زد. گفت نترس با هم ازدواج مي كنيم و كمكم اين تجاوز شد عادت شبها، وقتي كه دايي ميخوابيد. زندايي و دختردايي از ماجرا خبر داشتند اما هيچ نميگفتند»؛ اينها را بهاره ميگويد.
بهاره به دلیل عادت و اجبار، آینده خود را در کنار مهدی میبیند و او را همسر و تکیهگاه سالهای پیش رو میداند. دوسهسال بعد دخترك متوجه رابطه پسردايي با دختر ديگري ميشود، ميترسد و به همين علت به قول خودش، پا را در يك كفش ميكند كه ازدواج كنند. در نهايت با پا درمياني خاله، بهاره 12ساله به عقد موقت مهدي 18 ساله در ميآيد. بهاره شناسنامه ندارد. پدر در اين زمينه اقدامي نكرده و تلاشهاي مادر نيز بينتيجه بوده است، به همين دليل اين ازدواج هيچجا ثبت نشده و به يك صيغه ساده ختم ميشود.
بهاره آهي ميكشد و ميگويد: «چندماه بعد فهميدم حاملهام. 13 ساله بودم كه پسرم به دنيا آمد. چقدر زایمان برايم سخت بود و گريه كردم».
او ادامه ميدهد: «مهدی هرز میپرید و به من خیانت میکرد. بيكار بود و كتكزدن تنها كاري بود كه خوب از پسش برميآمد. چنان من را ميزد كه سياه و کبود ميشدم. با اينهمه به خودم ميگفتم اخلاق مهدی را خوب میکنم، اگر من خوب باشم و به او برسم، سراغ زن دیگهای نميرود. چون من پدر و برادري نداشتم كه حمايتم كنند و به کسی نیاز داشتم که تکیهگاهم باشد اما مهدي هیچكدام از اینها نبود، حتی مادرم حمايتم نميكرد».
دخترك به قدری تنها و بيكس است كه وقتی مادر پس از ازدواج او، ماجرای تجاوز را ميفهمد، او را مقصر میداند. «بعدها به او گفتم اگر با من خوب بودی و من را از مسائل آگاه میکردی و با من راحت بودی، به جای اینکه ازتو بترسم، مشکلم را به تو میگفتم اما تو با دعواهای نابهجا و ترساندن مداوم من کاری کردی که جرات حرف زدن با تو را نداشتم. ميدانم ترس داشتي به راه خودت کشیده شوم اما با این حال باید مراعات سن من را میکردي»؛ اينها را بهاره ميگويد.
دخترك 14ساله درحالي كه كودك ديگري را در آغوش گرفته، همراه با شوهر به تهران ميآيد.از بودن كنار مادر غرق خوشحالي ميشود و فكر ميكند از اين به بعد شوهرش ديگر نميتواند او را بزند؛ مادري كه حالا به صيغه مردي درآمده و چندان هم كنار دخترش نيست.
مهدي با كمك يكي از آشناها به عنوان كارگر در يك رستوران مشغول به كار ميشود اما به دليل انجام اعمال خلاف اخلاق از آنجا اخراج ميشود. تحمل دخترك از خيانتهاي مكرر همسر تمام ميشود. قهر ميكند و به خانه دوستش پناه ميبرد. در همين روزهاي قهر است كه پدر ياد او ميكند. با او تماس گرفته و ميخواهد كه براي شناسنامه اقدام كند.
بهاره تاكيد ميكند: «بالاخره شناسنامه گرفتم اما باز هم عقدمان وارد شناسنامه نشد چون براي اين كار مهدي بايد كارت پايان خدمت ميگرفت اما او نميخواست برود سربازي، البته من هم آن موقع آنقدر بدبختي داشتم كه اصلا به اين موضوع فكر نميكردم».
يك روز مهدي به بهاره و مادر او خبر ميدهد كه تعدادي از رفقايش ميخواهند به تهران بيايند و بايد آبروداري كنند.
مادر و دختر با قسط و قرض، وسایل خانه و پذيرايي را آماده ميكنند و به خواست مهدي از خانه بيرون ميروند تا رفقاي مرد آنها را نبينند. «من و مادرم با یك بچه آواره خیابان شدیم. قرار بود به خانه یکی از دوستان مهدي برویم که او هم خانه نبود، تا ساعت چهار صبح آواره بودیم تا اینکه دوستش به خانه اومد و ما توانستیم باقی روز را آنجا بگذرانیم». بهاره آهي ميكشد و ميافزايد: «دو روز بعد برگشتیم به خانه. یكی از دوستان شوهرم به مادرم گفت که مهدی دو زن را به خانه ما آورد. مادرم فقط میخندید. خیلی هوای مهدی را داشت».
از شدت غم به اعتياد روي آوردم
«وقتي ماجرا را فهميدم، به خانه دوستم رفتم و بچهام را هم نبردم. دلتنگ بچهام بودم و مرتب گریه میکردم. «سحر» مادر دوستم دلداریام میداد و میگفت نترس مشکلات حل میشود. سحر كراك مصرف ميكرد و براي اينكه حالم بهتر شود به من هم تعارف كرد. آنقدر حال روحیام بد بود که قبول کردم. با اولین مصرف حالم بد شد اما کمکم مصرف شد کار هر روزم.
بعدها فهمیدم تمام این مدت دانه میپاشید تا بعد برداشت کند. مادرم دنبالم آمد و برايم پيغام فرستاد كه برگردم خانه. گفت مهدي دارد برميگردد اهواز و ميخواهد بچه را هم ببرد».
بهاره در تماسي با مادر شرط ميگذارد كه بايد مهدي سركار رفته، خانهاي اجاره کند و دست از خيانتها و كارهاي غيراخلاقي بكشد تا بازگردد. مهدی به همراه پسرك به اهواز بازميگردد و در تمام اين مدت بهاره همچنان در انتظار بازگشت اوست. انتظاري كه سهسال طول ميكشد و زماني به پايان ميرسد كه پسردايي با دختر ديگري از اهواز فرار كرده و به خانه بهاره و مادرش پناه ميآورد و مدتي بعد نيز با او ازدواج ميكند.
وي در اين باره ميگويد: «فقط خدا میداند که آن روز درحاليكه فقط 17سال داشتم، چه کشیدم. مادرم هم به او چیزی نگفت، خیلی هوايش را داشت. بهعلاوه وقتی مهدي برگشت من معتاد به كراك و شیشه شده و به تازگي با یکی از مراکز کاهش آسیب اعتیاد آشنا شده بودم. براي ترك اعتياد، متادون مصرف ميكردم. با ديدن پسر پنج سالهام ذوقزده شده بودم و او را با خودم به خوابگاه زنان كارتنخواب ميبردم. داشتن پسري كه از وجود خودم و شبيه من بود، باعث شد براي ترك اعتياد تلاش بيشتري كنم».
مهدي دوباره به اهواز باز ميگردد و پسرك را هم با خود ميبرد. با رفتن كودك بهاره افسرده شده و مصرف متادون را قطع ميكند و دوباره به مصرف شيشه روي ميآورد.
من و مادرم آواره خيابان شديم
«روزها ميگذشت. بيكار بودم. من و مادرم پولي نداشتيم. صاحبخانه تمام پول ما را بابت اجاره گرفت و وسایلمان را بيرون ريخت. من پنهان از مادرم شروع به کاری کردم که او نیز میکرد. درآمدم قدري بودكه بتوانيم مخارج روزانهمان را بگذرانيم. آن زمان روزانه 100هزار تومان شيشه مصرف ميكرديم و به همين دليل نميتوانستيم به خوابگاه برويم و در خيابان، شب را صبح ميكرديم. در اين مدت بارها مورد تجاوز قرار گرفتم. حتي يك بار با تهديد چاقو من را به بيابان بردند و بعد از تجاوز به شهر آوردند و يك گوشه پرتم كردند»؛ اينها را خودش ميگويد.
در يكي از شبهاي ماه رمضان وقتي كه بهاره طبق عادت ماههاي رمضانش از زيارت سيدنصرالدين بازگشته و به همراه مادر در انتهاي يك كوچه بنبست متروك بيتوته ميكنند، پيرمردي آنها را ديده و احوالشان را جويا ميشود. دلش به حال مادر و دختر جوان ميسوزد و به آنها قول ميدهد درصورت پيداكردن خانه، پول پيش خانه را پرداخت كند؛ قولي كه به آن جامه عمل ميپوشاند و به كمك او بهاره و مادرش از آوارگي در خيابان نجات مييابند. بهاره ميگويد: «خيلي انسان خوبي بود. هرجا هست خدا خيرش بدهد. با كمك آن پيرمرد اتاق را اجاره كرديم اما وسایلمان كم بود كه با كمك همسايهها وسایل مورد نيازمان هم جور شد، مثل گاز و پتو و كمي ظروف مورد نياز».
مدتی از پایان عقد موقت بهاره گذشته است که در 20سالگي با آرش آشنا ميشود كه سه سال از او كوچكتر است. درست زمانيكه مادر هم با شخصي آشنا شده و رفته است و دختر تنهاي تنهاست. بهاره به عشق آرش، دست از تنفروشي برداشته و شروع به ساخت و فروش پايپ ميكند. آرش هم به قول بهار «عشق خلاف» است. اين کار راه امرار معاش دو جوان ميشود. مدتي بعد از زندگي با آرش، بهاره باردار ميشود و در زمستان 91 پسر دومش به دنيا ميآيد، آنهم در شرايطي كه بابت اتاق اجارههايشان به صاحبخانه بدهكارند و آب هم قطع است.
فرزندم را فروختند
او ادامه ميدهد: «آرش بيكار بود. من همچنان شيشه مصرف ميكردم. آنقدر شرايط بد بود كه با قرض و قوله پسرم را از بيمارستان به خانه آورديم. اوایل شير خودم را ميخورد اما به محض خوردن شير گريه ميكرد و تا صبح بيدار بود. من هم پابهپاي او گريه ميكردم. با پول هديههايي كه برايش آورده بودند، شير خشك خريدم اما بعد از چند روز پولمان تمام شد. هرچه به آرش گفتم: «برو كار كن، پولي بياور، بچه گرسنه است» ميگفت: «به من چه مگه بچه منه؟». از همسايهها قرض كردم اما ديگر كسي به من قرض نميداد. با پول فروش پايپ هم نميتوانستم كاري كنم. پول غذا هم نداشتيم. يك روز گاز هم قطع شد و من حتي نميتوانستم پايپ بزنم. آهي در بساط نداشتيم. بچهام مدام گريه ميكرد».
يك روز پيرمرد همسايه يك جعبه شيرخشك به بهاره ميدهد و از او ميخواهد بعد از خوابيدن بچه نزد او بازگردد. زن جوان كودكش را آرام كرده نزد همسايه باز ميگردد تا تلخترين خاطره زندگياش رقم بخورد.
وي ميگويد: «وقتي رفتم پيش پيرمرد به من گفت ميخواهي با زندگيات چه كار كني؟ آرش سر كار برو نيست. اين بچه معصوم گناه دارد كه در اين شرايط بد زندگي كند.
بعدش هم گفت يك خانواده هست كه بچهدار نميشوند. بيا بچه را به آنها بده. اينطوري هم ميداني جاي بچهات راحت است و هم اينكه به تو پولي ميدهند كه اجاره خانه را بپردازي و آرش هم ميتواند يك موتور بگيرد و كار كند. قبول نكردم. به خانه رفتم و گريه كردم. به آرش فحش دادم و گفتم اينقدر بيوجودي كه امروز گفتند بچهمان رو بفروشيم. فرداي آن روز حالم خيلي بد بود. از مركز ترك اعتياد شيرخشك گرفتم اما گفتند دفعه بعد، از تو آزمايش ميگيريم، اگر مصرف نداشتي شيرخشك ميدهيم». نگران از تامين شير خشك فرزندش تصميم به ترك ميگيرد: «سهروز در خانه افتادم و درد كشيدم. شرايط خيلي بد بود. خانه كثيف بود، بچهام خودش را كثيف كرده بود و آرش هم مرتب بيرون بود. بچهام مريض شده بود. توان كار كردن نداشتم. مادرم هم نبود و سراغي از من نميگرفت. مجبور شدم بلند شوم و پايپ بزنم. شب، آرش به خانه برگشت و گفت: بيا بچه را بفروشيم. گناه دارد. بگذار راحت شود. خانواده خوبي هستند. فردا قراره بيايند اينجا. تو هم ببينشان، اگر آدمهاي خوبي بودند بچه را بدهيم».
زن جوان در حاليكه صدايش ميشكند و بغضش فرو ميريزد با زاري ادامه ميدهد: «تا صبح گريه ميكردم و شيشه مصرف ميكردم. همهاش ميگفتم خدايا من عرضه ندارم خرج بچهام را بدهم، خدايا اين بچه چه گناهي كرده، خدايا اگه بچهام برود ديگر نميبينمش، نميفهمم كجاست... فردا آنها از يزد آمدند. آدمهاي مومني بودند. من در اتاق نشسته بودم و از شدت غم شيشه ميكشيدم. آرش بچه را به من داد تا با او خداحافظي كنم (بغض امانش نميدهد). نميدانستم بايد چه كار كنم. آنقدر در نااميدي شيشه كشيده بودم كه اصلا نميفهميدم دور و برم چه ميگذرد و جگرگوشهام را براي هميشه ميبرند و ديگر نميبينمش. بچهام را ميبوسيدم وگريه ميكردم».
به ديوار خيره ميشود و قربان صدقه بچهاي ميرود كه ديگر نيست. براي لحظاتي از من و اتاق و زمين و زمان جدا ميشود. همچنان با هقهق ادامه ميدهد: «بچهام را به زور از بغلم درآورد و برد. آن خانواده هم هيچي نميگفتند. باور نميكردم كه آرش با بچهمان چنين كاري كرده يعني يك ذره هم حس پدري نداشت. بعد از چند دقيقه با خوشحالي آمد گفت: بهار ميروم يك موتور بخرم. به خاطر يكميليون تومان، بچه سهماههام را فروخت. جيغ كشيدم، گريه كردم، التماسش كردم كه بچهام را برگرداند. به همسايه التماس كردم. آنها ميگفتند كه آن خانواده رفتهاند. از كجا ميخواهي پيدايشان كني؟».
اين روايت زندگي دختركي است كه در كودكي مجبور به ازدواج ميشود؛ ازدواجي كه باري سنگين بر شانههاي نحيفش تحميل كرد. بهاره ميتوانست زندگي بهتري داشته باشد ولي همچنان به زندگي همراه با خلاف و اعتياد در كنار آرش ادامه ميدهد و بعد از حدود دوسال دوباره حامله ميشود. آنها به خاطر نداشتن سرپناه به خانه يكي از دوستان خلافكار آرش ميروند.
به خاطر دخترم اعتياد را ترك كردم
بهاره ميگويد:«خونه بمب بود يعني هرلحظه ممكن بود ماموران بريزن تو خونه تا اينكه وقتي 6ماهه حامله بودم اين اتفاق افتاد و ماموران ساعت 6صبح ريختن تو خونمون. من كه حسابي ترسيده بودم. جنسها رو ريختم توی پيراهنم اما ماموران پيداشون كردن. بعد از دستگيري آرش اين موضوع رو كه جنسها مال صاحبكارش بوده به گردن نميگرفت تا اينكه با كمك مددكار به قاضي نامه نوشتم»
در نهايت موضوع جنسها را به گردن گرفته و بهاره پس از 2 ماه از زندان آزاد ميشود در اين مدت مادر بهاره هواي او را در زندان دارد به ملاقاتش ميآيد و پول يارانه را به حسابش ميريزد. يك ماه بعد از آزاد شدن دخترش به دنيا ميآيد همانجا در بيمارستان مصرف مواد را قطع ميكند و از شيردادن به نوزادش هم سر باز ميزند تا هم نوزاد به دليل خورد شير آلوده آسيب نبيند و هم اينكه خود به كودكش وابسته نشود.
وي ادامه ميدهد: «نميخواستم به خاطر دل خودم تو اون شرايط بد نگهش دارم بچمو گذاشتم شيرخوارگاه تحت نظر بهزيستي تا وضع ماليم بهتر بشه شناسنامهاش رو هم به اسم خودم گرفتم و هميشه بهش سر ميزنم بيش از 2ساله كه ترك كردم و حدود 4ساله كه با مادرم زندگي ميكنم در زمينه كاهش آسيب اعتياد فعاليت ميكنم و به افرادي كه در شرايط خودم هستم آموزش ميدهم از اين راه مخارج زندگيام رو تامين ميكنم. آرش هم از زندان اومده بيرون اما هيچ رابطهاي باهاش ندارم»
«خدا رو شكر زندگيم درست شده حداقل از گذشته بهتر شده سقفي بالاي سرم هست ميتونم به خودم تكيه كنم و بدون وابستگي به مردا آيندهام رو بسازم مادرم هم اعتياد رو ترك كرده و به كار كاهش آسيب مشغول هست خدارو شكر بيماري نداريم و همچنان درحال جنگيدن براي زندگي بهتر هستيم.»
او اضافه ميكند «ايكاش مرتب نميگفتن تو زن مهدي هستي ايكاش از همون بچگي هي ما رو به هم نميچسبوندن تا بچه باور كنه اگر اين حرفو نميگفتن شايد مهدي به ذهنش نميرسيد به من تجاوز كنه خانواده دايي هم مقصرند چون به پسرشون آزادي ميدادن كه هركاري بخواد انجام بده و هيچ حدومرزي براي پسرشون نداشتن مردسالاري مطلق».
ازدواج زودرس اصلا خوب نيست
بهاره در پايان ميگويد: «من وقتي ازدواج كردم كه موقع عروسكبازيم بود و بايد كودكي ميكردم و زندگي را ميشناختم. من خوشيهاي جواني و نوجواني را تجربه نكردم. ازدواج زودرس اصلا خوب نيست چون وقتي بچهها بزرگ ميشوند به اين نتيجه ميرسند كه اخلاقشان به هم نميخورد. تازه شخصيتهايشان در حال شكلگيري است و بعد ميفهمند به درد هم نميخورند و ميشوند نقطه مقابل هم و كمكم از هم متنفر ميشوند. اما وقتي دو نفر در بلوغ ازدواج ميكنند زندگي، استحكام بيشتري دارد چون ازدواج با فكر جلو رفته است و اين وسط هم يك بچه بدبخت نميشود». بهاره اکنون آرزوهای بزرگی برای دخترش دارد؛ تنها فرزندی که اکنون برای وی باقی مانده است. او آرزو دارد دخترش درس بخواند و تحصیلات کاملی داشته باشد تا سرنوشتی چون بهاره برایش تکرار نشود. بهاره و مادرش هنوز هم درگیر مشکلات مالی و بیش از آن خاطرات تلخ سالهای گذشته هستند اما در سالهای اخیر، آنها توانستند تا حدودی بر مشکلات فائق آیند و حالا هردو پاک در سازمانی خیریه کار میکنند و سعی دارند تا به زنان و کودکانی که شرایط مشابه آن دو را دارند، کمک کنند. شاید کمتر کسی باور میکرد بهاره مددجو، روزی تبدیل به مددکاری برای التیام دردهای دیگران شود. بهاره همچنان دلتنگ فرزند دوم خود است و در حرف هایش او حاضرترین غایب زندگی بهاره است.قهرمان جوان اين داستان بارها و بارها از نياز خود براي داشتن يك حامي و تكيهگاه ميگويد كه جاي خالي پدر را پركرده و حضور كمرنگ مادر در زندگياش را جبران كند. شايد اگر در نبود افرادي كه از بهاره حمايت كنند، قوانين كشور با سختگيري و آيندهنگري اين كودك را تحت حمايت خود قرار ميدادند، شايد اگر قوانين به صورت جدي لزوم داشتن شناسنامه براي هر كودك را پيگيري كرده و تلاشهاي مادر اين دختر براي گرفتن شناسنامه به نتيجه ميرسيد، شايد اگر قوانين جلوي ازدواج زودهنگام دو كودك را ميگرفت امروز زن جوان روبه روي من از زنان آسيبديده اجتماع تلقي نميشد و از خراب شدن دندانهايش در اوج جواني به دليل پناه بردن به اعتياد خجالت نميكشيد.شايد اگر آن روزها بهاره به مدرسه ميرفت و سيستم آموزشي كشور به نحوي بود كه نرفتن يك كودك به مدرسه بهسرعت مورد پيگيري قرار ميگرفت اولياي مدرسه از حال و روز وي متوجه اين موضوع كه او هر روز مورد تجاوز قرار ميگيرد، ميشدند و مراتب را به مراجع ذيربط اطلاع ميدادند. چهبسا كه امروز كودكان بسياري در حاشيه شهرها و نقاط دورافتاده كشور در شرايطي مشابه شرايط دوران كودكي بهاره به سر ميبرند درحالي كه همچنان از داشتن قوانين جامع و مبسوط در حوزه كودكان محروم هستيم و سالهاست لايحه حمايت از كودكان و نوجوانان در مجلس در انتظار سرنوشت نهايي خود است.حقيقت آن است كه قطار كودكي در يك ايستگاه منتظر نميماند، حركت ميكند و به ايستگاه جواني و سالمندي ميرسد و در نبود قوانين حمايتي، كودكان زخمخورده ديروز ، تبديل به زنان و مردان جامعهستيز يا آسيبديده فردا خواهند شد كه بر پشت كولهباري از خاطرات تلخ و سياه، ناكاميها و نااميديها را حمل ميكنند و به احتمال بسيار زياد داستان زندگي فرزندانشان نيز قصه تكراري زندگي خودشان خواهد بود و آينه تمام نماي جامعهاي است كه نتوانسته كودكان خود را مورد حمايت قرار داده و با وضع قوانين پيشگيرانه و صد البته كه قهري، زمينه ايجاد فردايي بهتر را برايشان فراهم آورد.
نبود قانوني فراگیر در مورد حقوق كودكان
محمدعلي اسفناني/ قاضي ديوان عالي
بحث حقوق كودكان و تدوين قوانين در مورد آنها از مباحث مهمي است كه همواره مورد توجه دولتها و نظامهای مختلف حقوقی قرارگرفته است. بسياري از كارشناسان معتقدند كه قوانين در مورد كودكان بايد توسط افراد متخصص و خبره، تهيه و تدوين شود.
حقوق کودکان و نوجوانان به دو جهت مورد توجه نظامهای مختلف حقوقی قرار میگیرد؛ اول اینکه کودک به لحاظ وضعیت خاص، نبود رشدیافتگی کافی و ناتوانی در تشخیص مسائل، قدرت دفاع از خود را ندارد، پس در صورتي كه مورد آسیب و آزار قرار بگیرد، نمیتواند از خود دفاع کند و در بسياري از موارد اين شرایط مورد پذیرش کودک قرار میگیرد و ذهنیت کودک این است که زندگی، یعنی همین رفتاری که با وی میشود. دلیل دوم این است که کودکان و نوجوانان امروز، آیندهسازان نسل بعد هستند و از این بابت باید مورد حمایت جدی قرار بگیرند. به اعتقاد من بحث حقوق کودک، بايد با جدیت زيادي دنبال شده و به نحوی عمل شود که شرایط قانونی و شرايط فرهنگي جامعه، به سمتی برود که کودکان در جایگاه خودشان قرار بگيرند و دیده شوند. اما امروز متاسفانه مشکل بزرگي که در جامعه ما وجود دارد، این است که در بسياري از موارد حتي والدین نيز، نحوه رفتار با کودک خود را نميدانند.هرچند امروز علوم تربیتی، رشته بسیار مهمی در دنياست و بنیان بحث تربیت کودکان، هم درس و هم یک علم مهم است و لازم است زوجها قبل از بچهدار شدن، درباره تربيت كودكان خود آموزشهاي لازم را فراگيرند. البته نكته مهم اين است كه به دليل خاص بودن مباحث مربوط به کودکان، قوانين نيز در اين حوزه توسط افرادي متخصص، تهيه و تدوین شوند و در اين زمينه علاوه بر تمام مباحث و الزامات قانونی، بايد حساسیت و لطافت کودک و نوجوان و نحوه برخورد با آنها نيز مورد توجه قرار بگيرد. در اين راستا با توجه به نبود قوانين همهجانبه در مورد كودكان، لایحه حمايت از كودكان و نوجوانان از سوی هیات دولت تهيه و به مجلس نهم ارسال شد. در کمیته حقوق خصوصی، کمیسیون حقوقي قضایی که آن زمان مسئولیت آن با من بود، مورد بررسي قرار گرفت و با پیوست مطالب جدید به آن، تغییرات اساسی يافت و آن زمان به یک لایحه یا مصوبه قابل قبول و بهروز تبديل شد، به نحوی که بسیاری از مشکلات كودكان و نوجوانان را دربرميگرفت و همچنين راهحلهای قانونی، براي اين مشكلات نيز در آن گنجانده شد که البته به دليل پايان مجلس نهم، این لایحه فرصت مطرح شدن در صحن را نيافت و به مجلس بعد واگذار شد و دوباره دولت لایحه را به مجلس ارسال کرد. تا آنجا که بنده اطلاع دارم، اخيرا این لایحه در کمیته حقوق خصوصي به تصویب رسيده است، البته نه با آن تغییراتی که در مجلس نهم ایجاد شده بود بلكه با نگرش و دیدگاههای جدید نمایندگان مجلس دهم و قرار است به زودي در کمیسیون قضایی مجلس نيز مطرح شود. از جمله تغییراتی که در مجلس نهم، در لايحه كودكان و نوجوانان ايجاد شده بود، تشکیل شورای عالی حمایت از حقوق کودکان بود (که البته بعدها تغییر نام پیدا کرد) كه در اين شورا مسئولیت و نقش نهادها، ارگانها و سازمانهاي حامی کودک، به خصوص سازمان بهزیستی مشخص شده بود. مورد بعد، بحث نیروی انتظامی، پلیس ویژه کودک و نوجوانان و مباحث جدید مانند بزهدیدگی کودکان يا كودكان در معرض بزه است که متاسفانه علوم کلاسیک حقوق و در تحصیلات آکادمیک، در بحث حقوق کودک، به جز برخي مسائل كلي در حقوق مدنی مانند حجر، قیمومیت، اهلیت و گاهی نیز حمل، به مباحث دیگری در مورد حقوق كودك پرداخته نشده است. اما در اين لايحه برای اولین بار علاوه بر بزهکاری، بزهدیدگی كودكان نيز مورد توجه قرار گرفته است؛ به عبارت ديگر به کودکان در معرض بزه كه مورد آزار و اذيت واقع ميشوند، پرداخته شده و البته تکالیف والدین نيز مشخص شدهاست. نكته ديگر اينكه در اين لايحه برای اولین بار نقش سمنها و سازمانهای مردمنهاد مشخص شده است و همچنين به خطراتی که کودکان را تهدید میکند، مانند کودکآزاری، خرید و فروش و بهرهکشی از کودکان نيز اشاره شده است كه امیدواریم ماحصل تلاش مجلس و اعضای محترم کمیسیون قضایی، قانوني کامل، جامع و مانع باشد که بتواند کودکان را در جايگاه واقعي خودشان مورد توجه قرار دهد. هرچند كه بايد گفت بحث حقوق کودک را نمیتوان فقط در قالب قانون مطرح كرد بلکه در اين زمينه، فرهنگسازی و آموزش میتواند سهم بزرگي در رعايت حقوق کودکان داشته باشد.
تگ ها
فاطمه دانشور کودک آزاری قانون تجاوز به كودكان حمایت از کودکان سن ازدواج آموزش نماینده مجلس تجاوز
دلايل افزايش كودك آزاري در گفتوگو با هوشنگ پوربابايي بررسي شد
مجرمان بيمار
اخبار تلخ كودكآزاري، تجاوز و تعرض به كودكان در سالهاي اخير، امنيت رواني كودكان و جامعه را مورد مخاطره قرار داده است. آتنا، ستايش، اهورا، بهاره و اين اواخر نيز تعدادي از دانشآموزان مدرسه معين از قربانيان نمونههايي از مواردكودكآزاريهاي اخير هستند كه برخي از آنها كشته شده و برخي ديگر نيز محكومند رنج اين آزارجنسي را تا پايان عمر تحمل كنند. اين اخبار ناگوار در حالي منتشر ميشوند كه کودکآزاری از نظر پیماننامه حقوق کودک و همچنین قوانین داخلی ایران، ممنوع شمرده شده است.
تعرض و تجاوز به كودكان تبعات بسياري براي جامعه به دنبال خواهد داشت زيرا كارشناسان اعتقاد دارند افرادي كه در كودكي تحت آزار جنسي قرار ميگيرند، بيشتر آنها در آينده مرتكب اين عمل شوم خواهند شد. گاهي نيز بيماري پدوفيلي يا میل جنسی به کودکان، سبب ارتكاب به اين جرم است. پدوفيلي یک ناهنجاری روانی است و عبارت است از میل شدید جنسی عودکننده یا تحریک جنسی نسبت به کودکان زیر ۱۳ سال در طول یک دوره حداقل ۶ ماهه. هر چند تعریف شروع بلوغ ممکن است متفاوت باشد. مجرمان افرادی هستند که با خانواده و کودک آشنا هستند. ۹۳درصد قربانیان آزارجنسی با فرد مجرم آشنایی داشتهاند.مجرم میتواند هر فردی اعم از افراد خانواده، مربی، فامیل، پرستار کودک و پدر يا مادر کودک دیگری باشد. مجرم سعی میکند این امر را برای کودک عادی جلوه دهد و در صورت مخالفت وي از خشونت و زور استفاده میکند. پس از ارتکاب جرم نیز کودک را تهدید کرده و از او میخواهد این اتفاق را برای کسی بازگو نکند.
بحرانی بودن وضعیت کودک آزاری در کشور
رییس فراکسیون زنان مجلس با انتقاد از بحرانی بودن وضعیت کودک آزاری در کشور معتقد است اين موضوع باید جدی گرفته شود. وي در اين زمينه گفته است: «متاسفانه کودکان از آموزشهای متناسب با سنشان در خصوص مسائل جنسی برخوردار نیستند؛ این در حالی است که پدوفیلها و افرادی که دچار اختلالات روانی جنسی هستند، همه جا حضور دارند و خطر آنها کودکان را تهدید میکند؛ در واقع پدوفیلی، انحراف جنسی و اختلال روانی است که در آن فرد از لحاظ جنسی جذب کودکان میشود».
اما راهكار پيشگيري از اين معضل چيست؟
اصلیترین راه پیشگیری از پدوفیلی دوری از موقعیتهایی است که میتواند به رفتار پدوفیلیک فرد، جامه عمل بپوشاند. کودکان هیچگاه نباید با بزرگسالی غیر از والدین خود یا مورداعتمادترین افراد خانواده تنها باشند، باید به کودکان آموزش داده شود که در چنین موقعیتی فریاد زده و در صورت امکان فرار کنند. کودک باید بداند که فریاد زدن در این موقعیت از لحاظ مقبولیت اجتماعی مشکلی نداشته و باید برای دور شدن از موقعیتهای دلخواه افراد پدوفیل آموزش ببیند.در بسیاری از کشورها، بزرگسالانی که برای شغلهای مرتبط با کودکان انتخاب میشوند، از لحاظ سلامت روانی ارزیابی شده و سابقه کیفری آنها مورد بررسی قرار میگیرد.
ميل جنسي به كودكان فقط در ايران مشاهده نشده بلكه اين جرم در ساير كشورها نيز شايع است. يكي از نمونههاي آن نيز سوءاستفاده جنسی از پسربچهها توسط کشیشهای کاتولیک بود، تعدادی از کاتولیکها در حالیکه ازدواج برای رهبران مذهبی را ممنوع کردهاند اما رفتارهای خشن و همجنسگرایی و حتی کودکآزاری را مرتکب شدهاند.
آموزش به جاي مقابله با جرم
هوشنگ پوربابايي،حقوقدان و استاد دانشگاه در مورد علل افزايش اخبار مبني بر كودكآزاري به «قانون» ميگويد: «مهمترين گام براي پيشگيري از وقوع جرم كودكآزاري، آموزش به افراد است كه متاسفانه در مورد مسائل پيشگيري، شيوه قانونگذاري در كشور ما به روز نيست. در اين زمينه لازم است افرادي كه در سازمانها، نهادهاي اداري، نهادهاي عمومي يا حتي نهادهاي قضايي خدمت ميكنند، مقررات لازم براي جلوگيري از وقوع اينگونه جرايم وتخلفات را آموزش ببينند؛ موضوعي كه متاسفانه كمتر شاهد آن بودهايم. ما در اين سالها در صورت تحقق جرم فقط به شيوه مقابله با مجرم بسنده كردهايم و شيوه انشاي قانونگذاري ما هم از ابتدا بر همين محور استوار بوده است.
اين وكيل دادگستري ادامه ميدهد: «در تمام كشورهاي پيشرفته دنيا، جرم كودكآزاري سختترين نوع مجازات و برخورد را به دنبال دارد. علت آن نيز اين است كه به افراد از سنين كودكي آموزشهاي لازم داده ميشود كه در صورت ارتكاب چنين اعمال و رفتاري چگونه از خود مراقبت كنند. همينطور به افرادي كه در سازمانها و نهادها فعاليت ميكنند، آموزش داده شده است كه در صورت مشاهده چنين رفتاري چگونه مراتب را گزارش كنند و البته اين امر بر عهده دولت است؛ به عبارت ديگر آموزش وپرورش بهعنوان متولي وظيفه دارد به كودكان و نوجوانان نحوه مراقبت از خود را آموزش دهد تا آنها در مواجه با اين تخلف بتوانند به درستي از خود دفاع كرده تا هيچ فردي نتواند از آنها سوءاستفاده كند».
آموزش بدون شرم و حيا
پوربابايي معتقد است تا اين شيوه آموزش در كشور ما به درستي اعمال نشود، ممكن است هر لحظه شاهد يا ناظر چنين اتفاقاتي در جامعه باشيم يا حتي در مواردي ممكن است نمونههايي از اين تخلفات وجود داشته باشد اما گزارش نشود. وي ادامه ميدهد: «آموزش به افراد بايد توسط قانونگذار در ادارات دولتي بدون شرم و حيا، وظيفه اصلي و ذاتي تلقي شود. پس در اين راستا لازم است هم خانواده و هم آموزش و پرورش با آموزشهاي لازم و ضروري به كودكان و نوجوانان آنها را از عواقب اين اعمال آگاه سازند. اما نكته مهم اين است كه اين شيوه آموزش، توسط آموزش و پرورش انجام شود زيرا ممكن است بسياري از افراد از نحوه و شيوه درست آموزش اطلاع كافي نداشته باشند».
شيوههاي اثبات حد در مورد لواط بسيار سخت است
اين استاد دانشگاه با بيان اينكه قانون مجازات اسلامي، مجازاتهايي براي جرم كودكآزاري پيشبيني كرده است،خاطرنشانكرد:«كودكآزاري ممكن است مشمول عنوان مجرمانه تفخيذ شود كه در قانون اين موضوع بيان شده و از حدود الهي است و درصورتي كه فردي مرتكب چنين رفتاري شود، مجازات تازيانه يا شلاق در مورد وي اعمال خواهد شد. اما ممكن است ارتكاب عمل وي عنوان مجرمانه لواط داشته باشد كه وطي انسان مذكر با مذكر است كه در صورت اثبات جرم لواط، مجرم محكوم به حد خواهد شد. اما در مواردي كه فردي با استفاده از وسايل ارتباط جمعي فيلمها و عكسهاي مستهجن را منتشر كند، مطابق قانون جرايم رايانهاي به حبس يا جزاي نقدي محكوم خواهد شد.در كشورهاي پيشرفته به دليل اينكه تمامي افراد بهيژه افراد زير 18 سال تحت آموزشهاي لازم قرار ميگيرند، ارتكاب چنين اعمالي از كشورهاي ديگر كه چنين آموزشهايي داده نميشود بسيار كمتر است و در صورت ارتكاب چنين جرايمي حبسهاي طويلالمدت و محروميتهاي اجتماعي و انفصال از خدمات دولتي و آموزشي براي مجرمان درنظر گرفته ميشود.
مفهوم جرم كودكآزاري بسيار گسترده است و آزاررواني كودك، كتك زدن وتعرض و تجاوز و... را در بر ميگيرد و قانونگذار براي هركدام از موارد مجازات مخصوصي را تعيين كرده است. البته قانونگذار براي جرمهايي نظير تعرض و تجاوز مجازات سنگينتري پيشبيني كردهاست؛ هرچند كه با وجود شدت مجازات دوباره شاهد اين عمل ناشايست در جامعه هستيم اما دليل تكرار اين جرم چيست؟
پوربابايي در پاسخ به اين سوال كه به نظر شما مجازات در ايران در مورد كودك آزاري از بازدارندگي لازم برخوردار است، تصريح كرد: «ما قواعد متعددي در خصوص حدود الهي داريم كه اولين قاعده «دراء»يا شبهات است؛ بهاين معنا كه از افرادی که متهم به خطا و عصیانی هستند که موجب حَد(قصاص یا تعزیر) شود، با وجود شبههای که مورد قبول عقلا باشد، آن حد، قصاص یا تعزیر برداشته میشود. نكته ديگر اينكه شيوههاي اثبات حدود الهي به خصوص در مورد لواط بسيار سخت است و محاكم و دادگاهها به دليل تبعات اجتماعي ناشي از اثبات اين اعمال كه خلاف عفت است درصدد اثبات آن برنميآيند؛ بنابراين بايد گفت فلسفه تشريعي مجازات سخت است. در صورتي كه اگر اينگونه اعمال با شيوههاي راحتتري قابل اثبات باشد و حدود الهي هم درست اجرا شود، بازدارنده خواهد بود. اما متاسفانه نه راههاي اثبات ساده است، نه محاكم ما درصدد اثبات موضوع هستند، در آخر نيز در صورت اثبات اين جرم با سرزنش انتقادات متعدد مجامع حقوق بشري و بينالمللي مواجه خواهيم شد».
كودكان از ترس، موضوع آزار جنسي را افشا نميكنند
در خاتمه بايد گفت اغلب كودكان از ترس يا بيآبرويي هرگز اين موضوع را افشا نكرده و تا سالها اين كينه و بار رواني را با خود دارند كه اين موضوع خود سبب تحريك پذيري فرد شده و ممكن است در آينده مرتكب اعمالي خلاف شود. همانطور كه دربالا نيز ذكر شد، مهمترين گام در جهت كاهش اين جرم، آموزش به كودكان است. كودكان بايد بدانند كه به هيچ وجه نبايد به افراد غريبه اعتماد كنند. به كودكان بايد آموزش داده شود هنگام مواجهه با افرادي كه قصد سوءاستفاده از آنها را دارند، فرياد بزنند. در اين زمينه والدين وظيفه دارند با افزايش اطلاعات كودك خويش به وي بياموزند چگونه از خود مراقبت كند و در صورت بروز هرگونه مشكل و آزارجنسي آن را به پدر و مادر خود گزارش دهد.